
انديشمندان گستره ارتباطات در رمزگشايي از اين راز، اهميت نقش رسانه ها را يادآور مي شوند و بر اين باورند كه علت توجه افكار عمومي به يك موضوع و كم توجهي به موضوعي مشابه را بايد در نقش آفريني رسانهها در آن عرصه جست و جو كرد.
اين رسانه ها هستند كه با پرداختن بيشتر به موضوعي خاص، آن را در ميان مردم برجسته و پراهميت ميسازند و گاه حتي احساس و ارزش مدنظر خود را نيز به مخاطبان سرايت ميدهند. كسي را به توانگري شهره ميسازند، دولتمردي را به مردمداري، طايفه اي را به بخل و خساست، قومي را به مهرباني و سخاوت، نژادي را به خشونت و قساوت و...از اين دست شخصيت پردازيهايي كه ممكن است با واقعيت فاصله داشته باشند. همين رسانهها هستند كه گير افتادن معدنچيان در عمق زمين در شيلي را مهم ميسازند و افكار عمومي را با خود همدل و همراه ميكنند و از آن سو جان باختن همصنفان اينان در ديگر كشورها را كم اهميت جلوه ميدهند.
رسانه ها با گزينشهاي هر روزهشان در ميان اخبار و رويدادها، نقشي شگرف در شكلدهي به واقعيتهاي جاري در جامعه دارند. هر روز، خبربانان (Gate-Keepers) رسانه ها تصميم ميگيرند كه چه خبري پذيرفته يا رد شود و از ميان پذيرفته شدگان كداميك با چه اندازه و گستره اي بازتاب يابد.
اين گونه است كه حركات هشتپايي كه به پيشگويي برندگان جام جهاني فوتبال شهره شد انعكاسي بيش از ديگر وقايع اين جام مييابد. اين گونه است كه مرگ و مير انسانها چه در حادثه اي طبيعي همچون سيل ويرانگر پاكستان و چه در صدها حادثه تروريستي در عراق و افغانستان ممكن است به خبري گذرا و كم اثر تبديل شود اما حكم سنگسار زني در ايران، نام "سكينه محمدي" را بر زبان دولتمردان كشورهاي مختلف جاري سازد و در گوشه و كنار دنيا كساني به دفاع از او برخيزند. اذعان به همين قدرت رسانه ها در برجسته ساختن رويدادهاست كه موجب ميشود تا كساني در ايران بگويند كه آنچه در معدن شيلي روي ميدهد، براي محدود كردن پوشش خبري سفر "محمود احمدي نژاد" به لبنان است! (+)
اين توانايي و كاركرد رسانه ها در برجسته ساختن موضوعي ويژه در ميان مخاطبان را چنين توضيح ميدهند كه هرچند ممكن است رسانهها در القاي اين نكته به ما كه چگونه فكر كنيم موفق نباشند اما در اينكه درباره چه فكر كنيم، بسيار كاميابند.
اين پديده كه دانشمندان ارتباطات از آن به "برجسته سازي" (Agenda-Setting) ياد ميكنند، كمتر از نيم قرن پيش مورد پژوهش و ارزيابي قرار گرفت:
یک سوی میز، مک کامبز (Maxwell McCombs) نشسته بود و سوی دیگر چند تن از همکارانش. با آنکه در رستوران بودند، دغدغههای پژوهشی راحتشان نمیگذاشت. روزنامه لوس آنجلس تایمز را روی میز نهاده بودند و درباره تیترهای صفحه نخست آن گفتوگو میکردند.
این گپ و گفت -که درباره تأثیر و پیامدهای تیترهایی بود که به سه رویداد مختلف اشاره داشت-، چنان بالا گرفت که روزهای بعد به مطالعه و پژوهش حرفه ای از سوی مک کامبز و همکارش دونالد شاو (Donald Shaw) درباره فراگرد "برجسته سازی" انجامید.
این دو، فراگرد برجسته سازی را با مطالعه درباره تأثیر رسانههای جمعی روی رفتار انتخاباتی رأی دهندگان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در منطقه "چپل هیل" مورد واکاوی قرار دادند و به این منظور به تحلیل محتوای پیامهای برجسته رسانهها در انتخابات سالهای 1968 و 1972 پرداختند.
دستاورد پژوهشهای آنان امروز در این جمله پرآوازه خلاصه شده است که: "رسانهها نمیگویند چگونه فکر کنیم اما میگویند که به چه فکر کنیم".
رسانه نميگويد كه ناگزير بايد هشت پاي پيشگو را باور كني، نميگويد كه ناچار بايد آرزوي نجات معدنچيان شيليايي را داشته باشي. نميگويد كه بايد موافق يا مخالف حكم سنگسار زني در ايران باشي.... اما ميگويد كه بايد از اينها بشنوي و دربارهشان بينديشي!