۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹

دو سویه "روابط عمومی" و "رسانه"

"روابط عمومی" دور از "رسانه" و سوا از "ارتباطات رسانه ای" به مفهومی خرد در دایره ای بسته تبدیل می شود که ناکارآمد و بیهوده، هست بی آنکه بودنش بهره ای به سازمان برساند.
این نزدیکی و لزوم پیوند میان "روابط عمومی" و "رسانه" تا بدانجا اهمیت می یابد که می توان روابط عمومی را هنر به کارگیری آگاهانه و هوشمندانه رسانه ها برای نفوذ در افکار عمومی مخاطبان دانست.

اما چرا این پیوند استوار نمی شود و چرا همیشه از شکاف میان رسانه ها و روابط عمومی ها سخن به میان می آید؟ چرا در ارتباط میان این دو حوزه، هوشمندی و خردورزی کمتر به چشم می خورد و گاه به جای آنکه بده بستانی به سود جامعه در این رابطه شکل بگیرد، نوعی طلبکاری و انتظاراتی یک سویه بر رابطه حاکم است؟
در جست و جوی پاسخ می توان علل گونه گونی را برشمرد که پاره ای از آنها عبارتند از:
الف) در ساختار روابط عمومی ها در کشور ما، ضعف نیروی انسانی آگاه و متخصص آشکار است. کارکنانی که در روابط عمومی به کار گمارده می شوند، ناآشنا به فوت و فن این حرفه و در بیشتر موارد با رسانه و اقتضائات آن بیگانه اند.
نوعی نگاه قدیمی به روابط عمومی که این واحد را مسوول هماهنگی تشریفات جلسات، پوسترچسبان و تبریک و تسلیت گو می پنداشت، در دور شدن روابط عمومی ها از کنشگری رسانه ای و برقراری ارتباط و تعامل با اصحاب رسانه موثر بوده است.
حضور چنین نگرشی در سازمان، موجب می شود که در بسیاری از موارد نیروهایی که کارایی و تخصص ویژه ای ندارند، به واحد روابط عمومی رانده شوند و طبیعی است که از دیگ چوبی کسی حلوا نخواهد خورد!
ب) جایگاه و اختیارات روابط عمومی در استوارسازی ارتباطات رسانه ای بسیار مهم است. در بسیاری از سازمان ها و نهادهای کشور ما، روابط عمومی جایگاهی حاشیه ای، استقلالی فروکاسته و اختیاری محدود و اندک دارد و در نتیجه در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های سازمانی حضور و بروز ندارد. نتیجه چنین وضعیتی، ناآگاهی روابط عمومی از برنامه ها، تصمیم ها و رخدادهای جاری در سازمان است که موجب ناتوانی این واحد در رویارویی با رسانه ها می شود.
هنگامی که روابط عمومی نداند که در سازمان چه می گذرد، از تعامل مطلوب و موفق با رسانه ها ناتوان است، از اطلاع رسانی به هنگام و دقیق عاجز است و یارای کنش و واکنش اثرگذار رسانه ای را در عرصه اطلاع رسانی، پوشش خبری و یا سامان دادن به بحران های احتمالی ندارد.
پ) گسترش نگاهی که روابط عمومی را رازدار، محرم اسرار و تنها بازگو کننده خوبی ها و نقاط مثبت سازمان می داند نیز به افزودن شکاف میان "روابط عمومی" و "رسانه" در کشور ما دامن زده است.
این نوع نگاه، سایه ای ناراست از روابط عمومی را ترسیم می کند که در آن، این واحد نقش "تبلیغاتچی" و "توجیه گر" سازمان و عملکردهای جاری در آن را دارد و باید چشم و گوش بسته به تحسین و تمجید سازمان و مدیرانش بپردازد و از رسانه ها بخواهد که تسلیم و ذوق زده، اخبار کامیابی های سازمان را انتشار دهند و هرگونه کاستی و عیب را انکار کنند. (همان چیزی که از آن به "روابط عمومی غلط" تعبیر شده است).
وقتی چنین دیدگاهی بر سازمان حاکم باشد، روابط عمومی ها با هراس از افشای اطلاعات، درهای خود را بر رسانه ها می بندند و اخباری گزینشی و قطره چکانی را در اختیار رسانه ها قرار می دهند. در همین راستاست که گاه روابط عمومی ها خود را بی نیاز از رسانه ها پنداشته و تنها با انتشار نشریه و یا راه اندازی پایگاه اینترنتی برای سازمان، گمان می کنند که خود به رسانه ای اثرگذار بدل شده اند و دیگر نیازی به رسانه های دیگر ندارند!
بر این فهرست که شمارشگر علل ناکامی روابط عمومی ها در تعاملات رسانه ای است، همچنان می توان افزود و البته آن سوی ماجرا یعنی کاستی های رسانه ها در پر کردن شکاف میان "روابط عمومی" و "رسانه" نیز حکایتی دیگر است.
و آنچه آمد بهانه ای بود برای یاد کردن از 27 اردیبهشت (17 می) که دیگران آن را "روز جهانی جامعه اطلاعاتی" خوانده اند و ما آن را "روز ملی ارتباطات و روابط عمومی" نامیده ایم و این یادکرد را با جملات ماندگاری از دکتر حمید نطقی (پدر روابط عمومی ایران) به پایان می رسانم که گفته است: "روابط عمومی در متن است نه در حاشیه، ضرورت است نه لوکس، در خود مدیریت است نه در بیرون آن، پس حق داریم بگوییم هر مدیریتی، سزاوار روابط عمومی ای است که دارد".

۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

همه همانند هم

در برابر دکه های مطبوعات در سطح شهر می ایستی و روی جلد مجلات چشم می گردانی.
همان نگاه سطحی و گذرا، چیزهایی را به ذهن می آورد مانند اینکه گروه بندی مجلات از چند محور بیرون نیست: یا ستارگان سینما را برای آرایش جلد خود برگزیده اند و یا نامداران فوتبال را و برخی نیز چهره های دنیای سیاست را. نمونه دیگر اینکه می بینی تا چه اندازه پرشمارند مجلاتی که زنان و خانواده ها را هدف قرار داده اند و چه مهجور و دور افتاده اند نشریات تخصصی یا آنهایی که از فکر و اندیشه سخن می گویند.
همچنان که برابر دکه ایستاده ای، در میان این یافته هایت یکی هم این خواهد بود که چقدر اینها شبیه همند! گویی جلد هر چند مجله را یکی طراحی کرده است و گرافیست های مطبوعاتی ایران انگشت شمارند! و نیز گویی مجلاتی همچون Time و Life الگوی صفحه آرایان مجلات ایرانی بوده است! و یا اینکه انگار دو رنگ "قرمز" و "سیاه" عنصر ضروری در طراحی جلد نشریات است!

روی جلد یک نشریه، تابلو و اولین نقطه برخورد مخاطب با آن است و سهم فراوانی در جذب و ایجاد اشتیاق در او دارد. طرح جلد یک مجله می تواند رمز کامیابی و فروش بیشتر آن باشد و توان نفوذ و ارتباط گیری طراح و گرافیست نشریه را با مخاطب به نمایش بگذارد.
افسوس آنجاست که طراحان جلد مجلات ایرانی در دایره تقلید و تکرار گرفتار آمده اند و این دایره مدام در حال تنگ شدن است تا آنجا که گویی پوششی مشترک را بر تن نشریات کرده اند و در نگاه نخست شاید مخاطبان خاص نیز در انتخاب مجله مورد علاقه خود به اشتباه بیفتند.
در طراحی جلد مجلات ایرانی، آنچه حضورش به چشم نمی آید "خلاقیت" و "نوآوری" است و آنچه چشمگیر است، "تقلید" و "ادا درآوردن" است. این آسیب، تنوع و گونه گونی لازم در میان نشریات را کاهش می دهد و اندک اندک نوعی دلزدگی و بی رغبتی در میان مخاطبان پدید می آورد.
الگوبرداری از برخی نشریات پرتجربه خارجی و یا پاره ای مجلات توانمند داخلی که برای نمونه با به کارگیری رنگ های قرمز و سیاه، شیوه ای خاص را در طراحی جلد رقم زدند، موجب رواج این شیوه در میان طیف گسترده ای از نشریات کشور ما شده است به طوری که در نگاه اول تمیز دادن میان اصل و کپی دشوار است.
و البته گاه همین الگوبرداری نیز چنان ناشیانه است که اگر به عنصر "رنگ" و یا عنصر "استفاده از یک چهره نامدار" روی جلد مجله بی اعتنا باشیم، باقیمانده طرح نسبتی با هنر ندارد و وصله ناجور خود می نمایاند و اینجاست که باید گفت: "خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس"!
از سوی دیگر همین کپی برداری ها و طراحی های تقلیدی نیز چنان از محتوا خالی است و یا در انتخاب و شیوه نگارش تیترها چنان بدسلیقگی به کار رفته است و یا سنخیت روی جلد نشریه با متن و بطن آن چنان بیگانه است که باید گفت:
صبا از من بگو یار عبوساً قمطریرا را / نمی چسبی به دل، ضایع مکن صمغ و کتیرا را
به هر روی، نخستین دریچه ارتباط مخاطب با نشریه، جلد آن است و ترسیم نمایی زیبا و جذاب در این دریچه می تواند به فروش بیشتر و تقویت ارتباط با خوانندگان بینجامد و این مهم رخ نمی دهد مگر زمانی که طراحی جلد یک مجله، تولید یک اثر هنری انگاشته شود.
طراح جلد یک مجله باید که افزون بر مجهز بودن و مسلط بودن به ابزار و شیوه های هنر گرافیک، با نقاشی، عکاسی و رنگ شناسی آشنا باشد و حتی روان شناس و جامعه شناس خوبی باشد تا سلیقه و نیاز روز مخاطبان را دریابد و بر مبنای آن به خلق یک اثر هنری در قالب طرح روی جلد یک نشریه بپردازد.
به گمان من تا زمانی که چنین دیدگاهی در میان صاحبان و مدیران نشریات ما حاکم نشود، تا هنگامی که هنرمندی متخصص را به کار طراحی جلد نگمارند و صفحه آرایان تنها بر اساس تجربه و دانش محدود خود و یا با کپی برداری از مجلات موفق به طراحی جلد مشغول باشند، از خلاقیت در این وادی جز کورسویی به چشم نخواهد آمد.