۲۷ آبان ۱۳۹۱
در تبليغ فرش دستباف شرطي سازي را از ياد نبريم
۱۵ آبان ۱۳۹۱
گردش یکسان اطلاعات؛ الزامی برای حمایت از تولید ملی
(این یادداشت در روزنامه مغرب منتشر شد)
۳ آبان ۱۳۹۱
هرم مازلو و تبلیغ تجاری برای فرش دستباف ایران
۲۸ مهر ۱۳۹۱
رسانه ها نگویند سرمایه دار بد است!
۱۰ شهریور ۱۳۹۰
كارشناس افغان: پادشاه لخت است!
اوريا هم در پاسخ از محترم بودن نظر مجري ميگويد! اما به توصيف انزواي ايران در ميان كشورهاي منطقه و نداشتن مناسبات دوستانه كشورمان با همسايگان ميپردازد كه ناگهان مجري به ميان حرف او پريده و ميگويد: "خب! گفتگوي من بود با آقاي اوريا كه به صورت زنده و مستقيم از شبكه خبر ...".
بر اين گمانم كه همين رخداد چند دقيقه اي براي مديران و گردانندگان صدا و سيماي كشورمان كافي است تا دريابند كه راهي نادرست در پيش گرفتهاند و با رفتار حرفهاي فاصلهاي بسيار دارند.
امروز بي طرفي رسانهاي يك آرمان دور است و بي سمت و سو پنداشتن هر رسانهاي تنها يك ساده انگاري معنا ميشود اما مهم اين است كه مخاطب جهتگيري رسانه را توهين به درك و شعور خود نپندارد و با پيامهاي رسانه همراه شود.
امروز براي رسانهها قدرتي فراتر از دولتها تصوير ميشود. رسانه ميتواند به دولتي قدرت ببخشد و يا دولتي را از قدرت ساقط كند اما از آن سو مخاطب هم آموخته است كه چگونه در برابر غول قدرتمند رسانه آگاه باشد و به آساني تن به خواستههايش ندهد. اين بازي پرچالش موجب شده است تا نبردي شيرين و دايمي بين رسانه و مخاطب در جريان باشد كه دستاورد آن، هوشمندي بيش از پيش مخاطب و تلاش رسانه براي بازنمايي واقعيت به شكلي است كه بهتر و بيشتر بتواند مخاطب را اغفال كند.
امروز اهل رسانه ميدانند كه با مخاطب نادان روبهرو نيستند و از اين رو ديگر با تمهيدات ساده و دستمالي شده به سراغ مخاطب نميروند. ديگر سراغي از شليك گلوله مستقيم و تزريق بيواسطه پيام به مخاطب نميگيرند كه اگر جز اين باشد مخاطب را از كف خواهند داد.
امروز هم مخاطب و هم اهل رسانه ميدانند كه آنچه عرضه ميشود همه واقعيت نيست اما بر آنند تا مخاطب متقاعد شود كه آنچه دريافت ميكند بازتابي از واقعيت است و در برابر پيام چهتدار رسانه سد دفاعي نسازد.
اما رسانه ملي ما تا رسيدن به چنين فضايي راهي دراز در پيش دارد.
براي نمونه در برنامه يادشده، جهتگيري شبكه خبر جمهوري اسلامي ايران از عنوان برنامه كه به شكل زيرنويس درج شده است فرياد مي شود: "افغانستان، مخالفت با توافق امنيتي دوجانبه با آمريكا" و مخاطب بدون شنيدن پيامها و گفتهها در نگاه اول مخالفت شبكه را در مييابد!
در همين برنامه، ناتواني مجري در اداره بحث و نيز ناتواني در فضاسازي براي انحراف بحث به سمت مطلوب شبكه نشان ميدهد كه او و همكارانش هيچگاه براي گفتوگوهاي چالشي و بيطرف پرورش نيافته اند و هرگز قرار نبوده ظاهري بدون سمت و سو به موضوع داده شود. گپ و گفتهاي كليشهاي و چارچوب دار براي مجريان رسانه ملي آنقدر عادت شده است كه كمترين آمادگي را براي شنيدن پيامي ديگرگون ندارند و از توان اداره مباحث چالشي بي بهرهاند.
وقتي قرار نباشد كه ديدگاههاي متفاوت در رسانه مطرح شوند، نيازي هم نخواهد بود كه مجري و گرداننده بحث دانش و پيشينه كافي درباره موضوع داشته باشد و تنها به روخواني چند پرسش كليشهاي بسنده خواهد كرد. در همين برنامه مورد اشاره اگر يكي از مجريان برنامههاي ورزشي، پزشكي و يا آشپزي هم جايگزين ميشدند، تفاوتي به چشم نميآمد و هر كسي به جاي چالش افكني و مناظره، توان گفتن جمله "اين نظر شماست" را دارا بود. در حالي كه اگر مجري سواد و چيرگي بر موضوع و پيشينه آن را ميداشت ميتوانست به جاي شوكه شدن و گفتن يك جمله غير حرفهاي، بحثي جالب را پيريزي كند، اتهامها را پاسخ گويد و يا كمينه به جاي قطع برنامه، آن را به شكلي آبرومند به پايان برساند.
مطرح شدن ديدگاهها و آراي گونهگون در يك رسانه از پايههاي اعتمادسازي و باورپذير شدن بيطرفي رسانهاي براي مخاطب است و هرچه يك رسانه در گشايش فضاي برخورد انديشهها و مهلت دادن به افكار گوناگون براي طرح و پاسخگويي كاميابتر باشد، در همراه ساختن مخاطبان هم كامرواتر خواهد بود. اما همين برنامه كوتاه چند دقيقهاي نشان داد كه فضاي تضارب آرا در رسانه ملي فراهم نيست و حتي شبكه بينالمللي خبر كه مخاطبان فارسيزبان خارج از كشور و از جمله افغانها را هم هدفگذاري كردهاست، در اين راه پايافزاري فرسوده و ناكارآمد دارد.
اين نمونه، غير حرفهاي بودن تهيه كنندگان و گردانندگان شبكه را هم عريان ساخت كه به جاي روي خط آوردن كارشناسي آگاه به موضوع پس از سخنان اوريا و يا سامان دادن برنامهاي چالشي پس از اين برنامه براي پاسخگويي به اتهامهاي زده شده به كشورمان، تنها به قطع برنامه بسنده كردند و راه را بر ظاهر چند صدايي گرفتن براي رسانه بستند. اين قطع غيرحرفهاي برنامه و بدون خداحافظي با مهمان، ناپسندترين رفتار ممكن براي يك شبكه بينالمللي بود و مگر اوريا ديگر چه ميخواست بگويد كه نگفت؟!
طرفه آنكه اين روزنامهنگار افغان در گفتوگو با دويچهوله مدعي شده است كه قرار بوده 20 دقيقه سخن بگويد كه كمتر از 3 دقيقه فرصت به او داده شده و از همين رو به مجامع بينالمللي شكايت خواهد برد!
روزنامه نگاري كه با صدايي رسا فرياد زد: پادشاه رسانهاي ايران! رخت حرفهاي و بيطرفانه بر تن نداري!
۲۰ مرداد ۱۳۹۰
رسانه و پيچش مويي كه ديده نميشود
چند روز بعد باز همان مرد با گاري دستي پر از سنگ قصد عبور كرد و باز مرزبان بارش را كنترل كرد و اجازه عبور داد و اين حكايت تا مدتها تكرار شد. جنگ كه پايان يافت، مرزبان از مرد پرسيد كه سرانجام نفهميدم چه چيزي را در ميان سنگها از مرز رد ميكردي و مرد پاسخ داد: گاري دستي.
خواندن اين حكايت كه دوستي به رايانامهام فرستاده بود، به ذهنم آورد كه ما در بسياري موارد بر همين طريق زيست ميكنيم و چنان اسير ظاهر ميشويم كه از لايههاي پنهان ماجرا غافل ميشويم.
صد البته كه در عرصه رسانه و ارتباطات نيز وضع بر همين منوال است. همين كه فرستنده پيامي در كار باشد و گيرنده اي و پيامي كه از مجرايي از يكيشان به ديگري ميرسد، كار ارتباط را تمام شده ميانگاريم و رسانه پيامرسان را كامياب ميپنداريم.
و در هشدار بر چنين سادهانگاريهايي است كه وحشي بافقي گفته است:
تو مو ميبيني و من پيچش مو / تو ابرو من اشارتهاي ابرو
با برشمردن حال و هواي چنين رفتارهاي شكلي كه ظاهري آراسته و باطني غفلت شده دارند، اين ماجرا را بيشتر ميكاوم:
الف) در دهكده جهاني كنوني خبر محصور نميماند و مخاطب پذيراي مطلق هر آنچه رسانهاي تك صدايي به او ارايه ميدهد نيست. با بروز ابزارهاي ارتباطي نو، شهروندان براي رفع نياز اطلاعاتي خود رسانهها و راههاي گوناگوني در اختيار دارند و به آساني از شبكه تكصدا و انحصاري رويگردان ميشوند. اين رويگرداني از رسانه داخلي و گرايش به رسانه بيگانه همانا به خطر افتادن امنيت و منافع ملي كشور است چرا كه آسان انگاري و ساده لوحانه خواهد بود اگر بپنداريم رسانه بيگانه منافع ملي ما را پاس ميدارد!
پس تنها انجام وظيفه اطلاعرساني به صورت انحصاري و تكصدايي آنهم بيتوجه به وجود ديگر رسانهها كافي نيست و تن دادن به چنين وضعيتي نديدن لايههاي ديگر ماجراست. نديدني كه موجب كاهش اعتماد مخاطبان و چه بسا گسترش دامنه شايعات و اكاذيب ميشود.
ب) خبر، خبر است و رسانه ميتواند با لحاظ كردن عناصر ششگانه خبر و رعايت ظواهر شكلي بگويد در امر اطلاعرساني توفيق يافتهام اما هنگامي كه خبر داغ و تازه و بكر نباشد، وقتي خبر كپيبرداري از اين و آن رسانه باشد، وقتي خبر با تكيه بر منابع ناموثق باشد، وقتي خبر توليد گزارشگران و خبرنگاران چابك و هوشمند و حاضر در صحنه رسانه نباشد و...، توفيقي در جذب مخاطب در پي نخواهد داشت. در اين طريق نيز ديدن ظواهر و چشم بستن بر ديگر بطون ماجرا راهگشا نخواهد بود.
پ) گاه "تكذيب" در فضاي رسانهاي كشور به رفتاري عادي تبديل ميشود و چنان ميشود كه از فرط تكرار، افكار عمومي هر تكذيبي را به معناي تأييد غيررسمي فرض ميكنند. در اين موارد نيز تنها به رعايت شكل و ظاهر بسنده شده و آنچه ناخوش داشتهاند را تكذيب كردهاند بيآنكه بپذيرند اين سيل تكذيبها بنيان باورهاي جامعه را تخريب ميكند و از اين پس باوري در افكار عمومي پاگير ميشود كه تكذيبها تنها از سر مصلحتسنجي هستند نه دروغ انگاشتن روايت!
ت) گاه شكل و شمايل ارايه خبر به تمامي رعايت ميشود اما آنقدر سمت و سو و جهتگيريهاي رسانه بر آن بار ميشود كه تحليلي سياسي به جاي خبر به مخاطب ارايه ميشود! چشم بستن بر انتظار مخاطبان مبني بر خبررساني بيطرفانه و فارغ از سوگيري و جانبداري، چشم بستن بر ظرايف و پيچشهاي جذب و حفظ مخاطب خواهد بود.
ث) رويكرد دوگانه رسانه از چشم مخاطب پنهان نميماند. وقتي رسانه در برابر يك رويداد مشابه در دو منطقه متفاوت بر دو گونه عمل كند و يكي را لاپوشاني كرده و ديگري را اغراقگونه پوشش دهد، سادهانگارانه پنداشتهاست كه مخاطب تسليم محض اوست و به ديگر رسانهها روي نخواهد آورد! حال آنكه معناي اين سادهلوحي، نشناختن پيچيدگيهاي دنياي رسانهاي امروز و گريز دادن مخاطب است.
ج) بسنده كردن به شيوههاي ساده و تكراري در ارايه پيام نيز نوعي تنبلي و بيتوجهي به فضاي پررقابت رسانههاي امروز است. فراوانند نمونههايي كه رسانههاي ما از دمدستيترين روشها براي ارايه پيام و آن هم در قالبهايي هميشگي و سرشار از تكرار بهره برده اند مانند ايام اعتكافي كه پشت سر نهاديم يا شبهاي قدري كه پيشرو داريم و گزارشگر سيما براي تصوير كردن فضايي معنوي، جواني را سراغ ميگيرد كه قطره اشكي بر گونه دارد غافل از آنكه پرداختن به دين و معنويات هم نيازمند نوآوري و زباني امروزي است.
چ) مخاطب در هر برنامه، فيلم، سريال و ... هزار و يك پيام غيرمستقيم را نيز دريافت ميكند و ساده انگاري است اگر برنامهساز بپندارد كه تنها در حال ارايه يك پيام، رقم زدن يك سرگرمي، ايجاد يك تلنگر يا... است.
وقتي مهمان يك ميزگرد تلويزيوني از لزوم توجه به توليدات داخلي سخن ميگويد، برنامهساز سنگهاي سخن او را كه در حال گذر از فرستنده تلويزيوني به خانه مخاطبان است ميبيند اما بر كفپوش ماشيني وارداتي كه به جاي فرش دستباف ايراني صحنه ميزگرد را تزيين كردهاست و نقش گاري دستي را براي حريف بيگانه بازي ميكند، چشم بستهاست!
و چه بسيارند گاري دستيهاي اختلاف طبقاتي، ترويج اشرافيت و تجملگرايي، دينزدايي از جامعه، تخريب باورهاي انساني، عادي سازي ناهنجاريهاي اخلاقي و اجتماعي و... كه از چشم مرزبانان رسانههاي داخلي پنهان مانده و مدام بر غنايم بيگانگان ميافزايند.
۵ تیر ۱۳۹۰
تكرار در بامداد
پيشترها شبكه 1 سيما برنامه صبحگاهي ويژهاي تدارك ديده بود كه جذابيتهاي تازه و بديعي داشت و برخي بخشهاي آن مشترياني پرو پا قرص يافته بود. نمونه را آيتم "سفرنامه صبا" كه با اجراي "اقبال واحدي" مخاطباني خاص جسته بود. و يا پس از آن برنامه بامدادي "مردم ايران سلام" در شبكه 2 سيما گل كرده بود و تا اندازه اي به استانداردهاي لازم نزديك شده بود اما امروز تقليد و تكرار و رج زدنهاي مشابه بيشتر در برنامههاي بامدادي سيما به چشم ميآيد تا خلاقيت و نوآوري و ترغيب بينندگان.
بيشتر برنامههاي كنوني سيما مجريمحورند. مجرياني كه گاه تفاوتهاي راديو و تلويزيون را از ياد برده و حرافيهاي پياپي خود را به عنصر اصلي برنامه بدل ميكنند. و طرفه آن كه اغلب خود را در قامت كارشناسي همهكاره و جامعالاطراف ميبينند كه بايد به تنهايي در نقش خبرگان مسايل فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي ، هنري و... ظاهر شوند. مجرياني كه در فن نصيحت و موعظه با تجربه و استادند!
نميتوان نقش مجري را در ايجاد كشش و جذابيت براي بيننده ناديده گرفت و مجري خود ميتواند عامل طرد و دفع مخاطب و يا عامل جذب او باشد اما در اين برنامههاي بامدادي مجري صاحب سبك و نوآور كمتر به چشم ميآيد. ميدان در دست مجرياني جوان است كه در دايره گفتار لوس و تقليدي گرفتارند و يا برخي پيشكسوتاني كه در بند كليشه و تكرارند.
افزون بر تكگوييهاي مجريان، بخش گفتوگو نيز در اين برنامهها سرشار از پرگوييهاي بيجاذبه است. گفتوگوهايي طولاني و فاقد كشش و نشست و برخاستهايي رسمي كه كمتر تناسبي با برنامه پرنشاط صبحگاهي دارند. گپوگفتهايي كه گويي براي گذراندن زمان و پر كردن ساعت برنامه سامان يافته اند و به جاي شاديافزايي در مخاطب، تنها آهنگ برنامه را كند ميكنند.
چنين گفتوگوهايي گاه برنامهها را به مطب اطبا بدل ميكند و گاه به كلاس درس دانشگاه كه فقط جملات كليشه اي و گاه به گاه مجري كه ميگويد: "صبح به خير"، بامدادتان شاد" و... به ياد مخاطب ميآورد كه در حال تماشاي برنامه اي صبحگاهي است!
برنامه صبحگاهي قرار است به مخاطبي كه آماده آغاز يك روز شاد و كاري است، انگيزه و انرژي ببخشد و از همين رو نشاط و شتاب ميطلبد اما اين گفتوگوهاي دراز دامن و مطول، نه شتابناكند و نه نشاط آور.
هر يك از اين گفتوگوها در جاي خود داراي ارزشند اما تناسبي با نياز بامدادي مخاطب ندارند و چه خوش گفته اند كه:
ابر بايد كه به صحرا بارد / زان چه حاصل كه به دريا بارد؟
كودك يا نوجواني كه آماده رفتن به مدرسه ميشود و يا آقا و خانمي كه پس از صرف صبحانه مهياي رفتن به كاري بيرون از منزل و يا كار در خانه ميشوند، مشتاق آنند كه برنامههاي بامدادي سيما به آنها روحيه اي شادمان ببخشد و آنان را براي يك روز پرانرژي و با نشاط آماده كند.
در اين مسير نرمش صبحگاهي، آموزش تهيه صبحانهاي ساده، اعلام وضعيت آب و هوا، خلاصه اخبار روزنامههاي صبح، و... در كنار موسيقي شاد و پرتحرك ميتواند فضاي مناسبي را پديد آورد كه البته با گفتوگوهاي طولاني و بدون كشش فاصله بسيار دارد.
و البته براي همين آيتمهاي تكراري هم بايد همواره در جستوجوي قالبهايي نو و پردازشهايي تازه بود تا از حالت سوژههايي تكراري و دستماليشده خارج شوند و بتوانند همچنان مخاطب را با خود همراه سازند.
در اين سالها اما كمتر شاهد ابتكار و خلاقيت و انديشيدن به قالبهاي نو بوده ايم و بيشتر شاهد شكل و شمايل كهنه و بارها آزمون شدهاي هستيم كه آكنده اند از تصاوير آرشيوي، ساختارهاي مشابه و اجراهاي همسان.
و مجري همچنان در حال تكگويي است!