۲۸ مهر ۱۳۸۹

معدنی در شیلی؛ رستورانی در لوس آنجلس

در ایران نیمه شب است و در آن سوی کره خاک نیمروز. اینجا مردم در خواب خوشند و آن سو عده ای در ژرفنای 700 متری زمین در حال کند و کاو، که به ناگاه حادثه از راه می‌رسد. معدن فرو می‌ریزد و معدنچیان شیلیایی محصور و محدود می‌شوند.
ماه آگوست سال 2010 به هفته پایانی خود می‌رسد و 17 روز از ریزش معدن می‌گذرد که گروه نجات با شگفتی صدای ضربه‌هایی را روی مته حفاری می‌شنوند. با شتاب مته را بیرون می‌کشند و کاغذی که روی آن خبر سلامت 33 معدنچی نوشته شده است را می‌یابند. این، تازه آغاز ماجراست.نزدیک به دو ماه بسیاری از رسانه‌های دنیا با اندک تصاویر تیره و تاری که از معدن بیرون می‌آمد دلخوش بودند. رساندن بطری آب به معدنچیان خبر داغ این رسانه‌ها بود. آزمودن کپسولی برای ورود به عمق 700 متری زمین، انعکاسی جهانی یافت. حضور خانواده‌های معدنچیان در اطراف محدوده حفاری، بازتابی گسترده داشت. رییس جمهوری شیلی به یکی از دولتمردان سرشناس دنیا بدل شد. میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا چشم به تصاویری دوخته بودند که گام نهادن نخستین معدنچی روی سطح زمین را نمایش می‌داد. همچنان که چند دهه پیش از این، به قدم زدن نخستین انسان روی سطح ماه چشم دوخته بودند.
چگونگي نجات معدنچيان به موضوعي دامنه دار بدل شد كه جهانيان روند آن را پي مي‌گرفتند اما راز اين پيگيري در چه بود و چه عاملي موجب داغ ماندن تنور اين توجه بود؟ براي نمونه چرا كسي كمترين توجهي به بيش از 2 هزار نفري كه طي يك سال در معادن چين جان مي‌بازند نداشت و ندارد؟!
انديشمندان گستره ارتباطات در رمزگشايي از اين راز، اهميت نقش رسانه ها را يادآور مي شوند و بر اين باورند كه علت توجه افكار عمومي به يك موضوع و كم توجهي به موضوعي مشابه را بايد در نقش آفريني رسانه‌ها در آن عرصه جست و جو كرد.
اين رسانه ها هستند كه با پرداختن بيشتر به موضوعي خاص، آن را در ميان مردم برجسته و پراهميت مي‌سازند و گاه حتي احساس و ارزش مدنظر خود را نيز به مخاطبان سرايت مي‌دهند. كسي را به توانگري شهره مي‌سازند، دولتمردي را به مردم‌داري، طايفه اي را به بخل و خساست، قومي را به مهرباني و سخاوت، نژادي را به خشونت و قساوت و...از اين دست شخصيت پردازي‌هايي كه ممكن است با واقعيت فاصله داشته باشند. همين رسانه‌ها هستند كه گير افتادن معدنچيان در عمق زمين در شيلي را مهم مي‌سازند و افكار عمومي را با خود همدل و همراه مي‌كنند و از آن سو جان باختن هم‌صنفان اينان در ديگر كشورها را كم اهميت جلوه مي‌دهند.
رسانه ها با گزينش‌هاي هر روزه‌شان در ميان اخبار و رويدادها، نقشي شگرف در شكل‌دهي به واقعيت‌هاي جاري در جامعه دارند. هر روز، خبربانان (Gate-Keepers) رسانه ها تصميم مي‌گيرند كه چه خبري پذيرفته يا رد شود و از ميان پذيرفته شدگان كداميك با چه اندازه و گستره اي بازتاب يابد.
اين گونه است كه حركات هشت‌پايي كه به پيشگويي برندگان جام جهاني فوتبال شهره شد انعكاسي بيش از ديگر وقايع اين جام مي‌يابد. اين گونه است كه مرگ و مير انسان‌ها چه در حادثه اي طبيعي همچون سيل ويرانگر پاكستان و چه در صدها حادثه تروريستي در عراق و افغانستان ممكن است به خبري گذرا و كم اثر تبديل شود اما حكم سنگسار زني در ايران، نام "سكينه محمدي" را بر زبان دولتمردان كشورهاي مختلف جاري سازد و در گوشه و كنار دنيا كساني به دفاع از او برخيزند. اذعان به همين قدرت رسانه ها در برجسته ساختن رويدادهاست كه موجب مي‌شود تا كساني در ايران بگويند كه آنچه در معدن شيلي روي مي‌دهد، براي محدود كردن پوشش خبري سفر "محمود احمدي نژاد" به لبنان است! (+)
اين توانايي و كاركرد رسانه ها در برجسته ساختن موضوعي ويژه در ميان مخاطبان را چنين توضيح مي‌دهند كه هرچند ممكن است رسانه‌ها در القاي اين نكته به ما كه چگونه فكر كنيم موفق نباشند اما در اينكه درباره چه فكر كنيم، بسيار كاميابند.
اين پديده كه دانشمندان ارتباطات از آن به "برجسته سازي" (Agenda-Setting) ياد مي‌كنند، كمتر از نيم قرن پيش مورد پژوهش و ارزيابي قرار گرفت:
یک سوی میز، مک کامبز (Maxwell McCombs) نشسته بود و سوی دیگر چند تن از همکارانش. با آنکه در رستوران بودند، دغدغه‌های پژوهشی راحتشان نمی‌گذاشت. روزنامه لوس آنجلس تایمز را روی میز نهاده بودند و درباره تیترهای صفحه نخست آن گفت‌و‌گو می‌کردند.
این گپ و گفت -که درباره تأثیر و پیامدهای تیترهایی بود که به سه رویداد مختلف اشاره داشت-، چنان بالا گرفت که روزهای بعد به مطالعه و پژوهش حرفه ای از سوی مک کامبز و همکارش دونالد شاو (Donald Shaw) درباره فراگرد "برجسته سازی" انجامید.
این دو، فراگرد برجسته سازی را با مطالعه درباره تأثیر رسانه‌های جمعی روی رفتار انتخاباتی رأی دهندگان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در منطقه "چپل هیل" مورد واکاوی قرار دادند و به این منظور به تحلیل محتوای پیام‌های برجسته رسانه‌ها در انتخابات سال‌های 1968 و 1972 پرداختند.
دستاورد پژوهش‌های آنان امروز در این جمله پرآوازه خلاصه شده است که: "رسانه‌ها نمی‌گویند چگونه فکر کنیم اما می‌گویند که به چه فکر کنیم".
رسانه نمي‌گويد كه ناگزير بايد هشت پاي پيشگو را باور كني، نمي‌گويد كه ناچار بايد آرزوي نجات معدنچيان شيليايي را داشته باشي. نمي‌گويد كه بايد موافق يا مخالف حكم سنگسار زني در ايران باشي.... اما مي‌گويد كه بايد از اين‌ها بشنوي و درباره‌شان بينديشي!

۱۲ مهر ۱۳۸۹

جای خالی گفت و گو با سران ملل

چند روز پیش با چند تن از خبرنگاران هم سخن شده بودم. یکی‌شان خبرنگار واحد مرکزی خبر بود که محمود احمدی نژاد را در سفر اخیر به سازمان ملل (شهریور 89) همراهی کرده بود.
آن دوست خبرنگار وقتی با این پرسش رو به رو شد که "چرا خبرنگاران رسانه های دیگر کشورها، رییس دولت ایران را در برابر خود می‌نشانند اما شما با رییسان دیگر دولت ها چنین نمی‌کنید؟"، از کمبود زمان سخن گفت و مواردی از این دست.
می‌گفت: برنامه های سفر بسیار فشرده است. رییس جمهور ما آنقدر پرکار است که پوشش دادن برنامه های او زمان بسیاری می‌طلبد و دیگر مجالی برای تهیه گزارش و گفت و گو با دیگران باقی نمی‌ماند.
می‌گفت: اختلاف زمانی میان ایران و آمریکا و لزوم ارایه گزارش‌های زنده در بخش‌های خبری ایران، خواب را هم از ما دریغ کرده بود و وقتی رییس جمهور و دیگر دولتمردان به خواب می‌رفتند، باز هم ما در حال آماده سازی و تدوین خوراک خبری بودیم و خلاصه اینکه فرصتی برای کارهای دیگر باقی نمی‌ماند.
توجیه او پذیرفتنی بود اما پرسش نخستین بر جای خود باقیست. پرسشی که می‌توان آن را از زوایای گونه گونی واکاوید.

برنامه های گفت و گو محور تلویزیونی یا رادیویی که در رسانه های نامدار دنیا جایی ویژه دارند و سیاست‌ورزان نیز در کنار ورزشکاران و هنرپیشگان مهمانشان می شوند، هیچگاه در ایران ما پاگیر و پردوام نشده اند.
در چنین برنامه هایی که "تاک شو" نیز خوانده می‌شوند، مجری نقش اصلی را دارد و مهمان یا مهمانانی را برای گپ و گفت و به چالش کشیدن فرامی‌خواند. برنامه پر سابقه "لری کینگ" آنچنان دوام یافته که لقب "پادشاه گفت و گو" را برایش به ارمغان آورده است. او ساده و صمیمی با بند شلواری که همیشه روی پیراهنش نمایان است، در برابر مهمانش می‌نشیند و مصاحبه ای دلچسب و گیرا ارایه می‌کند. گپ و گفت های "اپرا وینفری" هم آنچنان ادامه دار شده اند که عنوان "ملکه گفت و گو" را به این بانوی رنگین پوست هدیه کرده اند. ملکه ای که برنامه هایش در شمار پرطرفدارترین برنامه های تلویزیونی آمریکاست. گفت و گوهای "مایک والاس" در برنامه نامدار و پردوام "60 دقیقه" در شبکه سی‌بی‌اس نیز جایی خاص و هوادارانی پرشمار دارد. از مصاحبه های چالش برانگیز گزارشگر ایرانی‌تبار ایالات متحده، "کریستین امانپور" نیز نمی‌توان بی‌اشاره گذشت. گفت و گوهایی که اغلب حرف و حدیث هایی برای سیاست‌ورزان در پی می‌آورد.
در ایران چند برنامه گفت و گو محور چالشی و پردوام را می‌توان برشمرد؟ به جرأت می‌توان گفت که هیچ!
چنین برنامه هایی اغلب از ایجاد چالش و گفت و گوهای سخت دورند و یا پس از پیدایش، دوام چندانی نمی‌یابند. در همین سال‌های اخیر کم نداشته ایم چهره هایی چون محمدرضا شهیدی فر، رضا رشیدپور، مرتضی حیدری، فرزاد حسنی و... که هریک در دوره ای و در برنامه ای خاص، گپ و گفت هایی جذاب و چالشی را پی افکنده اند و خیلی زود یا با توقف برنامه رو به رو شده اند و یا برنامه شان از جدل و پرسش‌های سخت تهی شده و جذابیت خود را از دست داده است.
از این روست که نمی‌توان "تاک شو"های ایرانی را با نمونه های غربی سنجید که به گفته مولوی:
زین عصا تا آن عصا فرقی است ژرف / زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
وقتی رسانه ای نامدار، برنامه ای پرهوادار و گفت و گو کننده ای آسوده خاطر و کارآزموده در اختیار نداشته باشی، چگونه می‌توان رییس دولتی یا سیاست‌ورزی را در برابر نشاند و به چالش کشید؟
سوی دیگر ماجرا به بی‌رغبتی رادیو و تلویزیون ما به شنیدن پیام دیگران باز می‌گردد. متولیان صدا و سیما یکسره به دنبال ابلاغ پیام خود به دیگرانند و هیچ رغبتی به دریافت و انتشار پیام دیگران ندارند مگر آنکه از فیلترهای گونه گون و دروازه بانی های خاص بگذرد. در این حالت دیگر پیگیری انجام مصاحبه ای با سران ملل کاری بیهوده و بی‌علت است و نیازی نیست تا برای وقوع آن راهکاری جسته شود. ضرورتی ندارد تا برای رفع مشکل کمبود وقت و فشردگی کارها -که آن خبرنگار واحد مرکزی خبر بدان اشارت داشت-، از خبرنگار دیگری یاری گرفته شود یا برنامه ریزی ویژه ای صورت پذیرد.
این ماجرا سویه‌های دیگری نیز دارد. یکی هم این است که گزارشگران و خبرنگاران عزیزکرده صداوسیما این کاره نیستند و مهارت و کاربلدی لازم برای چنین رویارویی های رسانه ای را ندارند. آنان به "تنبلی خبری" دچارند و باید پذیرفت که: "شیر قالین دگر و شیر نیستان دگر است".
و سویه دیگر اینکه اصلاً چرا باید رییس دولتی وقت خود را مصروف گفت و گو با نماینده رسانه ای کند که مخاطب پرشماری ندارد و در دنیای پر رقابت رسانه ها از سهمی درخور توجه بی بهره است؟ مگر صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران گستره گسترده ای از افکار عمومی جهان را پوشش می‌دهد که لازم باشد رییس دولتی در برابر دوربین این رسانه بنشیند و پاسخگوی مصاحبه گران ما باشد؟
دوست خبرنگار من! کمبود زمان و فشردگی برنامه ها را از تو می‌پذیرم اما بر این قبیل تأملات چشم نمی‌بندم.