۵ تیر ۱۳۹۰

تكرار در بامداد

مجري مشغول حرف زدن است. رو به دوربين و در حالي كه كوشش دارد خود را شاد و پرنشاط نشان دهد، مدام لب‌هايش تكان مي‌خورد. به سراغ شبكه اي ديگر مي‌روي. اينجا مهمان برنامه سرگرم سخنراني است و مجري آرام و سر به زير نگاهش مي‌كند. شبكه ديگري را برمي‌گزيني. به مطب پزشكان شبيه‌تر است تا استوديوي تلويزيوني. جناب دكتر مشغول تشريح عفونت‌هاي ادراري و اما و اگرهاي آن است. شبكه بعدي گروهي را در حال نرمش صبحگاهي به تصوير كشيده است.... به شبكه نخست كه باز مي‌گردي، هنوز مجري مشغول حرف زدن است. اين وضعيت را با اندك دگرگوني‌هايي مي‌توان هر بامداد در تلويزيون ديد. گفت‌و‌گوهايي طولاني و گاه تخصصي كه بي‌تناسب است با نياز بامدادي مخاطبان. آيتم‌هاي تكراري و مشابه در شبكه‌هاي مختلف بدان‌سان كه گويي اجزاي برنامه را همه از روي دست هم كپي كرده اند. قالب‌هاي كهنه و دور از نوآوري براي ارايه برنامه‌ها كه از فرط تكرار كمترين جذابيتي را در مخاطب ايجاد نمي‌كنند.
پيشترها شبكه 1 سيما برنامه صبحگاهي ويژه‌اي تدارك ديده بود كه جذابيت‌هاي تازه و بديعي داشت و برخي بخش‌هاي آن مشترياني پرو پا قرص يافته بود. نمونه را آيتم "سفرنامه صبا" كه با اجراي "اقبال واحدي" مخاطباني خاص جسته بود. و يا پس از آن برنامه بامدادي "مردم ايران سلام" در شبكه 2 سيما گل كرده بود و تا اندازه اي به استانداردهاي لازم نزديك شده بود اما امروز تقليد و تكرار و رج زدن‌هاي مشابه بيشتر در برنامه‌هاي بامدادي سيما به چشم مي‌آيد تا خلاقيت و نوآوري و ترغيب بينندگان.
بيشتر برنامه‌هاي كنوني سيما مجري‌محورند. مجرياني كه گاه تفاوت‌هاي راديو و تلويزيون را از ياد برده و حرافي‌هاي پياپي خود را به عنصر اصلي برنامه بدل مي‌كنند. و طرفه آن كه اغلب خود را در قامت كارشناسي همه‌كاره و جامع‌الاطراف مي‌بينند كه بايد به تنهايي در نقش خبرگان مسايل فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي ، هنري و... ظاهر شوند. مجرياني كه در فن نصيحت و موعظه با تجربه و استادند!
نمي‌توان نقش مجري را در ايجاد كشش و جذابيت براي بيننده ناديده گرفت و مجري خود مي‌تواند عامل طرد و دفع مخاطب و يا عامل جذب او باشد اما در اين برنامه‌هاي بامدادي مجري صاحب سبك و نوآور كمتر به چشم مي‌آيد. ميدان در دست مجرياني جوان است كه در دايره گفتار لوس و تقليدي گرفتارند و يا برخي پيشكسوتاني كه در بند كليشه و تكرارند.
افزون بر تك‌گويي‌هاي مجريان، بخش گفت‌و‌گو نيز در اين برنامه‌ها سرشار از پرگويي‌هاي بي‌جاذبه است. گفت‌و‌گوهايي طولاني و فاقد كشش و نشست و برخاست‌هايي رسمي كه كمتر تناسبي با برنامه پرنشاط صبحگاهي دارند. گپ‌و‌گفت‌هايي كه گويي براي گذراندن زمان و پر كردن ساعت برنامه سامان يافته اند و به جاي شادي‌افزايي در مخاطب، تنها آهنگ برنامه را كند مي‌كنند.
چنين گفت‌و‌گوهايي گاه برنامه‌ها را به مطب اطبا بدل مي‌كند و گاه به كلاس درس دانشگاه كه فقط جملات كليشه اي و گاه به گاه مجري كه مي‌گويد: "صبح به خير"، بامدادتان شاد" و... به ياد مخاطب مي‌آورد كه در حال تماشاي برنامه اي صبحگاهي است!
برنامه صبحگاهي قرار است به مخاطبي كه آماده آغاز يك روز شاد و كاري است، انگيزه و انرژي ببخشد و از همين رو نشاط و شتاب مي‌طلبد اما اين گفت‌و‌گوهاي دراز دامن و مطول، نه شتابناكند و نه نشاط آور.
هر يك از اين گفت‌و‌گوها در جاي خود داراي ارزشند اما تناسبي با نياز بامدادي مخاطب ندارند و چه خوش گفته اند كه:
ابر بايد كه به صحرا بارد / زان چه حاصل كه به دريا بارد؟
كودك يا نوجواني كه آماده رفتن به مدرسه مي‌شود و يا آقا و خانمي كه پس از صرف صبحانه مهياي رفتن به كاري بيرون از منزل و يا كار در خانه مي‌شوند، مشتاق آنند كه برنامه‌هاي بامدادي سيما به آنها روحيه اي شادمان ببخشد و آنان را براي يك روز پر‌انرژي و با نشاط آماده كند.
در اين مسير نرمش صبحگاهي، آموزش تهيه صبحانه‌اي ساده، اعلام وضعيت آب و هوا، خلاصه اخبار روزنامه‌هاي صبح، و... در كنار موسيقي شاد و پر‌تحرك مي‌تواند فضاي مناسبي را پديد آورد كه البته با گفت‌و‌گوهاي طولاني و بدون كشش فاصله بسيار دارد.
و البته براي همين آيتم‌هاي تكراري هم بايد همواره در جست‌و‌جوي قالب‌هايي نو و پردازش‌هايي تازه بود تا از حالت سوژه‌هايي تكراري و دستمالي‌شده خارج شوند و بتوانند همچنان مخاطب را با خود همراه سازند.
در اين سال‌ها اما كمتر شاهد ابتكار و خلاقيت و انديشيدن به قالب‌هاي نو بوده ايم و بيشتر شاهد شكل و شمايل كهنه و بارها آزمون شده‌اي هستيم كه آكنده اند از تصاوير آرشيوي، ساختارهاي مشابه و اجراهاي همسان.
و مجري همچنان در حال تك‌گويي است!

۳۰ خرداد ۱۳۹۰

هرزه نگاري در اينترنت؛ آسان، ارزان، پنهان

دخترك تازه از مدرسه به خانه آمده بود و هنوز رخت از تن بيرون نكرده، نشست برابر رايانه. چند روزي مي‌شد كه فوت و فن پيوستن به فضاي مجازي و دنياي اينترنت را از برادرش آموخته بود و امروز در پي كشفي تازه بود.
هم‌كلاسي‌هايش ذوق‌زده از ديدن تصاوير شخصيت‌هاي محبوب كارتوني در اينترنت و يا ديدن عكس‌هايي از بازيگران سينما در چهره‌هايي متفاوت از آنچه در سينما و تلويزيون ديده مي‌شود، آتش كنجكاوي به جانش انداخته بودند و او حالا تشنه و آزمند ديدن ناديده‌ها زل زده بود به صفحه رايانه برادر.
دخترك ديد آنچه را نبايد مي‌ديد. تصاويري بي‌شرمانه و ناپسند در برابر چشمان متعجب او صف كشيدند. عكس‌ها و حالت‌هايي كه در گمانش هم نمي‌گنجيد. هرزه نگاري[1] اينترنتي از كاستي‌ها و دردسرهاي دنياي مجازي كنوني ماست كه به دغدغه بسياري از كاربران، برنامه ريزان و قانون‌گذاران جوامع امروزي بدل شده است.
پيشترها اگر كسي در پي رفتاري انحرافي و بيرون از هنجارهاي فرهنگي و مذهبي اجتماع بود و يا آزمند به ديدن و كاميابي از عكس و فيلم‌هايي از جنس هرزگي و روسپي‌گري، بايد گذرش به محلات بدنام مي‌افتاد و يا سر از مكان‌هاي پرخطر و آلوده در مي‌آورد.
پيشترها اگر كسي از سر كنجكاوي و يا حتي در جست‌و‌جوي درمان و رفع كاستي از روابط زناشويي اش به سراغ داروخانه، كتاب‌فروشي و يا ... مي‌رفت، حجب و حيا چنان او را در خود مي‌پيچيد كه عرق شرم بر پيشاني به آهستگي نام كالاي مورد نظرش را بر زبان مي‌راند.
پيشترها اگر كسي هوس طغيان عليه آموزه‌هاي عرف و شريعت و اخلاق را داشت و مي‌خواست تا شهوت را به جاي عقلانيت دنبال كند، بايد از قيد خوشنامي رها مي‌شد و صابون بدنامي و شهره شدن به هرزگي را بر تن خود مي‌ماليد.
پيشترها اگر كسي سوداي درآميختن به هنر و ادبيات شهواني يا فيلم و تصاوير مستهجن را در سر مي‌پروراند، محدوديت‌هاي قانوني را در برابر خود مي‌ديد، سد مذهب و عرف جامعه را روياروي خود مي‌ديد، بايد دشواري و سختي‌هاي كاميابي در اين مسير را به تن مي‌خريد، بايد از شرم و حياي بازدارنده گذر مي‌كرد، بايد هزينه‌هاي گزافي را متحمل مي‌شد، بايد...
اما امروز چنين نيست. به ياري اينترنت چنان شده است كه هرزه نگاري حتي براي خردسال‌ترين كاربران دنياي وب در دسترس است. آن هم نه با هزينه و خطرپذيري بالا بلكه به صورت گمنام و ناشناس در اتاق امن و آسوده منزل و كم و بيش رايگان.
امروز با يك فشردن دكمه اي ساده يا با جست‌و‌جويي آسان مي‌توان خوراكي ناشايست را در كمترين زمان ممكن و بي‌هزينه دريافت كرد بي آنكه نام و نشان كاربر در خطر باشد و هويتش آشكار شود.
پيش از اين پدران و مادران به كودكان خود اندرز مي دادند كه مبادا با غريبه‌ها هم سخن شوند و يا مثلاً سوار خودروي ناشناسان شوند اما امروز آيا چنين هشداري را درباره اتاق‌هاي گفت‌و‌گوي اينترنتي هم بر زبان جاري مي‌كنند؟ و طرفه آن‌كه امروزه فرزندان بيش از والدين اينترنت و راز و رمز آن را مي‌شناسند و با آن سر و كار دارند!
هرزه نگاري عامل پيدايش گونه‌هايي از بيماري‌هاي جنسي و رواني و موجب اختلال در روابط درست زناشويي و خانوادگي در حال و آينده است. اين پديده باعث شكسته شدن بسياري از تابوها و خط قرمزهاست و فراوانند حد و مرزهاي اخلاقي كه با عادي شدن هرزه نگاري درهم مي‌شكنند و جاي خود را به ولنگاري و رفتارهاي كريه و ناپسند مي‌دهند. كم نيستند قاتلان جنسي و يا متجاوزان به عنفي كه در اعترافات خود، از هرزه نگاري به عنوان عامل تحريك كننده خود براي ارتكاب بدين جرايم ياد كرده اند.
و حالا گويي اينترنت به ياري هرزه نگاري آمده است. اينترنت مايه رشد چشمگير و رونق بيش از پيش صنعت و تجارت هرزه نگاري شده است و به ياري اين پديده امروز كاربران مي‌توانند به آساني حجم گسترده اي از انواع محتويات ناشايست را در اختيار بگيرند. اينترنت هرزه نگاري را ارزان، در دسترس و كم‌خطر كرده است و آنان كه سودهاي كلان اقتصادي خود را از اين مسير مي‌جويند، خرسند و خشنودند.
در سوي ديگر ماجرا هم فراوانند كساني كه به اين خطرات و آسيب‌ها آگاهند و راه چاره مي‌جويند. چاره اي كه اغلب از فيلترينگ فراتر نرفته است.
فيلترينگ اما نتوانسته و نمي‌تواند به طور كامل دسترسي به پايگاه‌هاي هرزه نگاري را محدود كند چرا كه راه‌هاي دور زدن بسيار است و حتي اگر اين پايگاه‌ها به تمامي مسدود شوند، باز هم راه دستيابي بدانها مهيا خواهد بود.
براي نمونه داد و ستد اطلاعات با هر محتوايي در ايميل‌هاي شخصي آزاد است و عضو شدن در گروه‌هايي كه چنان محتواهايي را از راه ايميل ارسال مي‌كنند، يكي از راه‌هاي گريز از فيلترينگ است. از سوي ديگر پيدايش شبكه هاي اجتماعي و يا گسترش پديده روزنامه‌نگاري شهروندي موجب شده است تا مردم تنها كاربر ساده و مصرف كننده نباشند و حجم انبوهي از توليد محتوا به دست آنان انجام پذيرد. محتوايي كه ممكن است هرزه نگاري‌هاي پراكنده باشد.
چاره چيست؟
به گمان تنها يك درمان التيام‌بخش اين زخم چركين مي‌تواند باشد و آن آگاه سازي است و بهره‌گيري از اينترنت براي رويارويي با هرزه‌نگاري اينترنتي.
همان فضايي كه از طريق اينترنت براي نشر و اشاعه هرزه‌نگاري فراهم است، براي مقابله با آن و آگاهي بخشي هم مهياست. افزودن بر سواد رسانه اي شهروندان و آگاهي‌رساني اينترنتي شايد بتواند بهم آمدن اين جراحت را موجب شود.
[1] Pornography

۱۸ خرداد ۱۳۹۰

مي‌خواهم فراموش شوم

كميته انضباطي دانشگاه حكمش را با نهايت تخفيف چنين داده بود: تذكر به همراه درج در پرونده.
يك بي‌انضباطي اخلاقي از او سر زده بود در نوع برخورد با جنس مخالف و اعضاي كميته گفتند اگر تا پايان مدت تحصيل خطاي ديگري از او سر نزند، اين لكه سياه از پرونده اش زدوده خواهد شد و چنين هم شد.
شايد اگر ماجرا روال طبيعي خود را طي مي‌كرد، امروز براي جستن ردپايي از آن بي انضباطي بايد مي‌رفتي و بايگاني خاك گرفته دانشگاه را زير و رو مي‌كردي تا شايد به صورتجلسه هاي كميته انضباطي دست پيدا كني و سندي مجرمانه بيابي اما... داستان سمت و سوي ديگري پيدا كرد.
يكي از هم‌كلاسي‌هايش ماجراي آن بي انضباطي را با شاخ و برگ فراوان و افزودن چاشني‌هاي خيالي روي وبلاگ خود منتشر كرد و خيلي زود اين مطلب در صفخات مختلف و پايگاه هاي گونه‌گون اينترنتي بازنشر شد.
حالا اگر نام آن دانشجو -كه امروز پژوهشگري زبده است- را در موتورهاي جست‌و‌جوي اينترنتي ردگيري كني، پيش و بيش از مقالات علمي و سخنراني‌هاي ارزشمندش، داستان بي انضباطي‌اش به روايت‌هاي گوناگون در برابرت فهرست مي‌شود!
او مي‌خواهد گذشته اش فراموش شود اما اينترنت نمي‌گذارد و مدام توي سرش مي‌زند كه: "به آساني نيابي نيك‌نامي".

فراموش كردن و فراموش شدن هديه اي است كه امروز و در فضاي رسانه اي تازه، دريافتش دور و دشوار شده است. تا ديروز اگر يك شكنجه‌گر ساواك پس از سوختن چند سند كاغذي مي‌توانست آسوده خاطر باشد كه فراموشش كرده اند و با بازي با وجدانش خود را هم به فراموشي مي‌زد، امروز چنين نيست. تا ديروز اگر عرب عصر جاهلي به آساني گذشته شرك و بت‌پرستي خود را به كناري مي‌نهاد و يا عضو فلان دسته و حزب به راحتي به مكتب و مرام همراهانش پشت پا مي‌زد و در گروه ديگري جا مي‌گرفت و گذشته هايش به گرد فراموشي پنهان مي‌شد، امروز چنين نيست.
امروز عكس‌ها ثبت شده اند، نوشته‌ها محفوظند، صداها ماندگار شده اند و رسانه‌ها همچون آينه اي شفاف همه اسرار نهان را مدام رو مي‌كنند كه به گفته اهلي شيرازي: "آيينه هرچه داند، در دل نگه ندارد".
تا ديروز اگر از عقيده اي بر مي‌گشتي و يا از جرمي توبه مي‌كردي، كار تمام بود اما امروز رسانه‌ها نمي‌گذارند كه افكار عمومي توبه ات را بپذيرند و گذشته‌ات را از ياد ببرند. حتي گاه وادار مي‌شوي جرايم ناكرده و خطاهاي خيالي را هم كه از سر عناد و غرض‌ورزي و يا نادانستن و كم آگاهي به پاي تو ثبت شده اند تحمل كني. حتي اگر بارها اين لغزش‌هاي نبوده را تكذيب كني، باز ممكن است صدايت به جايي نرسد و قدرت نشر و گسترش جرم و گناه بيش از تكذيب آن باشد!
پيش از اين اگر زندگي‌نامه اي آراسته و پالوده از نكته‌هاي منفي براي خود مي‌نگاشتي يا رزومه اي مناسب و گزينشي براي اين نهاد و آن نشريه ارايه مي‌كردي، امروز زندگي‌نامه نويسان و اربابان جرايد با جست‌و‌جويي كوتاه در اينترنت هر آنچه ميل به فراموش شدنش داشته اي را هم مي‌يابند و به پايت مي‌نويسند.
گويي ديگر به دشواري مي‌توان بدون رها كردن گذشته و آزاد شدن از زير بار آن زندگي كرد و گذشته آزاردهنده آدمي يكسره در شمايل زخم‌هايي آشكار خودنمايي مي‌كند.
در اين ميان هرچه بنام‌تر و پرآوازه تر باشي حال و روز سخت‌تري خواهي داشت. هرچه گمنام‌تر باشي و بيگانه با هياهوي روز خرسندتر مي‌ماني و هرچه در عرصه‌هاي گوناگون سياست و اجتماع و فرهنگ و اقتصاد بالاتر نشسته باشي، فرجامت در بازي فراموش شدن پيچيده‌تر است زيرا كه:
آن دم كه سنگ صاعقه از آسمان رسد / اول بلا به مرغ بلند آشيان رسد
امروز هر كه قرار است منصبي را تصاحب كند و بر مسندي تكيه زند، با جست‌و‌جويي ساده در فضاي وب نامش را فرياد مي‌زنند كه: "اي آقا! اين همان است كه در فلان ماجرا چنين و چنان كرد"، "اين همان است كه سابقه اش بهمان است"، "اين همان است كه آن روز اين گفت و در آن يكي روز آنچه بايد مي‌گفت نگفت"، "اين همان است كه...".
و حتي كمي پيش پا افتاده تر بنگريم. امروز جواني كه مي‌خواهد درباره خواستگارش بيشتر بداند، در كنار پرس‌و‌جو از همسايه و بقال و اهل محل، نام طرف مقابل را در اينترنت هم مي‌جويد و پيشينه اش را در فضاي وب مي‌سنجد.
و اين تازه اول راهست. هنوز اينترنت پديده اي تازه است و هنوز موتورهاي جست‌و‌جوي اينترنتي جوانند و كم پر و بال. پيچيدگي‌هايي از اين دست كم كم سر باز خواهند كرد و اندك اندك دستبرد زدن فضاي تازه رسانه اي بر حريم شخصي آدميان رخ خواهد نمود.
آگاهي هايي درباره ما در دنياي اينترنت ماندگار شده است و مي‌شود كه شايد نخواهيمشان و فراموش كردنشان را دوست‌تر بداريم. آيا حق نداريم فراموش شويم؟!
و پرسشي ديگر: بازستاندن حق فراموش شدن از انسان ستم به اوست اما آيا با نمايان شدن ابعاد اين ستم، ناگزير بايد به سمت محدود كردن دسترسي به اطلاعات همگاني رفت؟ ايا بايد حق دانستن را تحديد كرد؟!