۹ دی ۱۳۸۸

کارکردهای پیام در محرم

در دسته بندی گونه­های "ارتباط"، گاه کارکردهای این فرایند مورد توجه قرار می­گیرد و داد و ستد پیام بر پایه کارکردهای مترتب بر آن بخش بندی می­شود.
اندیشمندان دانش ارتباطات برای پیام‌رسانی و داد و ستد اطلاعات کارکردهای گوناگونی برشمرده اند. نمونه را "هارولد لاسول" که برای پیام سه کارکرد و نقش مشخص متصور بوده است. یکی نقش خبری یا کارکرد نظارت بر محیط (Surveillance)، دیگری نقش راهنمایی و کارکرد پی­ریزی و تقویت همبستگی اجتماعی (Correlation) و سومی نقش آموزشی و کارایی در انتقال میراث فرهنگی (Transmission).
لاسول بر این گمان بود که در فرایند ارتباط به ویژه در پیام­رسانی از سوی رسانه­ها، شهروندان امکان می­یابند با دیدی باز به محیط پیرامونی خویش بنگرند و بر آن نظارت کنند. همچنین شهروندان در واکنش و پاسخ به رویدادی که درباره اش پیام دریافت کرده اند به نوعی همبستگی می­رسند و از سوی دیگر در دریافت پیام امکان می­یابند با تاریخ، پیشینه، هویت، ارزش­ها و هنجارهای فرهنگ خود آشنا شده و این پیام هویتی نسل به نسل انتقال یابد.
چندی پس از او "چارلز رایت" کارکرد دیگری را نیز بر کارکردهای پیشین افزود و از نقش "سرگرمی" (Entertainment) برای پیام­ها سخن گفت.
دیگرانی نیز بوده اند که همین دسته­بندی را با بیان دیگری برشمرده اند. نمونه را "تانبرگ" و همکارانش که در گزارش کردن کارکردهای ارتباط از چهار کارکرد "اظهاری"، "اجتماعی"، "آگاهی­بخشی" و "فعال­سازی نظارت" نام برده اند.
ایشان چنین پنداشته اند که ایجاد ارتباط گاه با نیت بنیان نهادن یک "اظهار وجود" رخ می­دهد. به بیان دیگر افراد بر آنند تا برای خود و هم‌قطارانشان هویتی پدید آورند و از این رو به گونه ای در پی ابراز وجود به ارتباط گیری و پیام­رسانی می­پردازند.
گاهی نیز ارتباط کارکردی اجتماعی دارد و افراد با پی­ریزی ارتباط، گونه ای از احساس همبستگی را میان خود پرورش می­دهند.
گاهی فرایند ارتباط و داد و ستد پیام برای آگاهی­بخشی رخ می­دهد و افراد با این روش در اطلاعات و دانسته­ها سهیم شده، دانش خود و دیگران را افزایش می­دهند.
کارکرد چهارم ارتباط نیز از دیدگاه تانبرگ و یارانش فعال­سازی نظارت است و باور داشته اند که ارتباط و تبادل پیام موجب کنش مشترک در راستای تغییر محیط و بهبود وضعیت افراد و وابستگان آنها می­شود.

آشکار است که فرایند ارتباط و داد و ستد پیام می­تواند در یک زمان بیش از یک کارکرد داشته باشد و بر این گمانم که پیام­های محرم نیز چنین هستند و یکی از رازهای ماندگاری و مانایی این پیام‌ها همین کارکردهای گوناگون آنهاست. رخداد پرحماسه و شگفت ماه محرم كه بيعت نكردن سومين پيشوا(ع) با يزيد آغاز آن بود و پيامدش ناتمام گذاردن حج و راهي شدن كاروان كربلا به سوي شهادت در كنار پيمان‌شكني كوفيان و چندين و چند رويداد همراه با اين ماجرا كه در روز عاشورا به نقطه اوج خود رسيدند و بازخواني مداوم اين رخداد در طول 14 قرن، انبوهي از پيام‌ها را با كاركردهاي گونه گون عرضه كرده است.
سوگواراني كه با قرار گرفتن در كنار هم دسته‌هاي عزاداري شكل مي‌دهند و با گزينش شيوه خاصي از نمايش سوگ، از سينه‌زني تا زنجيرزني يا گل بر سر ماليدن و نخل‌گرداني، هويتي همسان مي‌يابند، افزون بر آنكه كاركرد اظهاري ارتباط را نشان مي‌دهند و به ابراز وجود گروه خود مي‌پردازند، با تقويت حس همبستگي در ميان خود، كاركردي اجتماعي را نيز براي داد و ستد ارتباطي رقم مي‌زنند.
حضور سخنران و يا نوحه‌خوان در اين جمع جنبه آگاهي‌رساني را براي پيام‌ها پر رنگ مي‌سازد و برشمردن ويژگي‌هايي چون ظلم‌ستيزي، قامت برافراشتن در برابر زور و فساد، ترويج آزادگي و آزادي‌طلبي و... چه از طريق وعظ و خطابه و منبر، چه از راه شعر و شعار و نوشتار و چه با ابزاري چون تعزيه و شبيه‌خواني، كاركردهاي آموزش، دانايي‌افزايي و نظارت را توأمان دارد.
پيام‌هاي آيين فراگير سوگواري محرم، رها از بند زمان و مكان است –كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا- و به كار هميشه و همه جا مي‌آيد و قابل تطبيق و قياس براي هر دوره زماني در هر جغرافيايي است و با بازخواني اين پيام‌ها، مخاطبان نه تنها از ارزش‌ها و هنجارهاي اين آيين آگاه مي شوند، كه فلسفه قيام حسيني را با جامعه و محيط پيرامون خويش مي‌سنجند و نسبت به تصاحب نارواي جايگاه پيامبر (ص)، استبدادورزي حاكمان و گسترش ظلم و فساد در دوره‌هاي زماني گوناگون بر‌مي‌آشوبند.
پيام‌هايي چون پيروزي خون بر شمشير و يا دوري جستن از خفت و ذلت –هيهات من الذله- از همين گونه اند.
بر اين باورم كه پيام‌هاي محرم كاركردهايي چند وجهي دارند كه هم به دانش‌افزايي مخاطبان مي‌انجامند و آگاهي‌شان را فزوني مي‌بخشند، هم به تبيين ارزش‌ها و نگرش‌هاي بهنجار و بازشناسي ناهنجاري‌ها مي‌پردازند، هم افراد را با يكديگر پيوند داده و حس همبستگي را در ميانشان استوار مي‌سازند، هم با تعيين الگوهاي روا، بر ناروايي‌ها هشدار و انذار مي‌دهند و نقشي نظارتي ايفا مي كنند و حتي گونه‌هايي از داد و ستد اين پيام‌ها مانند "تعزيه" كاركرد سرگرمي را نيز در كنار ديگر كاركردها به همراه دارند.
بر اين پايه مي‌توان چنين انگاشت كه گوناگوني كاركردهاي پيام‌هاي محرم و ارتباطات وابسته به اين سوگ و آيين، در كنار ويژگي‌هايي چون همراهي دو چهره "سادگی" و "پیچیدگی" و نيز سازه­ها، قالب­ها و یا شیوه­های انتقال پيام‌ها نيز به مانایی و ماندگاری­شان یاری رسانده است.

۳ دی ۱۳۸۸

سادگی و پیچیدگی در پیام های محرم

پیام­های محرم همیشه می­ماند
همیشه شیر اگر رفت، بیشه می­ماند
اگر به دست تبر، قامت درخت شکست
میان باغ، در این خاک، ریشه می­ماند (نسترن مكارمي)
هارولد لاسول برای روشن ساختن یک کنش ارتباطی، پاسخ به 5 پرسش را سزاوار می­بیند که چه کسی، چه پیامی را، از چه راهی، به چه کسی و با چه تأثیری منتقل می­کند؟
از نگاه او، یکی از عناصر پنج­گانه در هر کنش ارتباطی، "پیام"(Message) است که به چیزی گفته می­شود که در فراگرد ارتباط از فرستنده به گیرنده انتقال می­یابد.
اندیشمندان دانش ارتباطات، گونه­های مختلفی را برای پیام برشمرده اند (همچون کلامی یا غیر کلامی بودن)، آن را دارای سازه­های مختلفی دانسته اند (همچون رمز، محتوا و یا چگونگی ارایه) و کارکردهای چندگانه ای را به آن نسبت داده اند (همچون کارکرد آگاهی­بخشی یا کارکرد نظارتی).

ماه محرم، رخدادهای نهمین و دهمین روز از این ماه که به تاسوعا و عاشورا شهرت یافته است، آموزه­ها و اندرزهای آن واقعه شگفت و سوگواری شیعیان بر رنج­های یک پیشوای دینی و خانواده او، سرشار از پیام­هایی است که در طول سده­های پیاپی در قالب­های گوناگون و به شیوه­های متنوعی به مخاطبان خود رسیده است و این پیام­رسانی همچنان در گستره ای فراخ تداوم دارد.
پیام­های محرم نیز به­سان هر پیام دیگری توان انتقال به شیوه­ها و قالب­های مختلف را با کارکردهای گونه­گون دارا بوده و در همه سال­های گذشته در سرزمین­های مختلف از این توان ذاتی بهره برده و مخاطبان خود را یافته است.
پیش­نیاز هر ارتباط موثری، دریافت و فهم پیام از سوی گیرنده است و چنان­چه گیرنده ناتوان از درک پیام باشد، این ارتباط به کمال خود نرسیده است. از این منظر پیام باید برای مخاطب ساده باشد تا او بتواند به رمزگشایی و فهم آن دست یابد. پیامی که پیچیده، گنگ و نارسا باشد، از میزان فهم مخاطب می­کاهد و به برقراری ارتباطی مفید و پرمایه آسیب می­رساند. از سوی دیگر، سادگی بیش از اندازه موجب ملالت­بار شدن پیام و آزردگی مخاطب می­شود. اطلاعاتی که از پیش معلوم باشند و از سوی گیرنده پیش­پا افتاده و بی­اهمیت تلقی شوند، مایه راندن مخاطب از ارتباط شده و باز هم به این فرایند آسیب می­زنند.
پیام­های محرم از این منظر دارای هر دو چهره "سادگی" و "پیچیدگی" هستند و یکی از رازهای ماندگاری این پیام­ها و توانمندی­شان در ارتباط گیری با اقشار مختلف مخاطبان -از توده ساده­پسند تا فرهیختگان دشوارپسند- در همین دوگانگی است.
پیام­های محرم از یک سو ساده و همه­فهم هستند. ستمی دلخراش بر خاندانی پاک رفته است، جمعی کوچک و خانوادگی مورد یورش جنگاورانی پرشمار با سازهای جنگی گونه­گون قرار گرفته اند، آنان که بر این جمع کوچک تاخت آورده اند، از دادن جرعه ای آب نیز دریغ ورزیده اند، گروه کوچکی که ستم بر ایشان رفته است، از نزدیکان و وابستگان پیامبر قوم بوده اند، یورش آورندگان بر کودکی شیرخواره هم رحم نیاورده اند، این سو تصویری یکسره پاکی، مظلومیت، مهرورزی، عصمت و شجاعت است و آن سو به تمامی ترسیم ستم، ددمنشی، دنیا داری و شقاوت.
همین رویارویی ساده و همه فهم میان دو گروه خیر و شر، سرشار از پیام­هایی پیچیده در لفافه برای رمزگشایی از سوی مخاطبان نخبه و فرهیخته نیز هست. پیام­هایی همچون شناسایی دو سیره حسینی و یزیدی، بررسی چگونگی تنها ماندن فرزند پیامبر(ص) در میان آنان که خود را صحابه و جانشین او می­خواندند، لزوم بیعت نکردن و همراهی نداشتن با حاکم جائر و ستمکار، ضرورت زدودن تحریف­هایی که بر دامن دین نشسته است و اصلاح در دین امت پیامبر(ص)، پرداختن به امر به معروف و نهی از منکر، ستم­ستیزی و سر در برابر ظلم فرود نیاوردن، پاس داشتن آزادگی حتی در صورت بی­باوری به دین و نیز زیبا دیدن همه رنج­هایی که آدمی در راه حق بر خویش می­خرد آن چنان که بگوید: "ما رأیت الا جمیلاً".
پیام­های محرم با چنین دوگانگی در سادگی و پیچیدگی توانسته اند در میان هر گروهی از مخاطبان خویش به تقویت فرایند ارتباط بینجامند و خواص و عوام را به یک اندازه شیفته و مشتاق خویش سازند. هم ساده باشند تا توده مردم امکان رمزگشایی آن­ها را داشته باشند و هم پیچیده و نیازمند کنکاش های مکرر تا بر فرهیختگان نیز خستگی و ملال چیره نشود.
این پیام­ها که همیشه تازه اند و در هر دوره تاریخی توان مصداق­یابی و انتشار دارند، افزون بر دو چهره "سادگی" و "پیچیدگی" که در این نوشتار بدان­ها اشاره رفت، از منظر سازه­ها، کارکردها، قالب­ها و یا شیوه­های انتقال نیز دارای ویژگی­هایی خاص هستند که به مانایی و ماندگاری­شان یاری رسانده است و اگر مجالی باشد از آن­ها خواهم نوشت.

۳۰ آذر ۱۳۸۸

کوچ پیرمرد و قدرت نمایی رسانه های نوپدید

خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران مانده بود سردرگم که خبر را چگونه بازتاب دهد. دیگر خبرگزاری‌های رسمی نظام هم در این سردرگمی همراه بودند. تیتر و متن خبر خود را چندین بار تغییر دادند. "فارس" که پیشوند "ایت الله" را در کنار نامش نهاده بود، دقایقی بعد به تقلید از "ایرنا" نوشت: "منتظری درگذشت".
کمی بعد از آن در متن خبر هر آنچه محتوای مثبت بود حذف شد و در یادکرد از پیشینه او یکسره باری منفی به خبر داده شد. هنوز دقایقی نگذشته بود که باز با حذف برخی جملات، از نیش تند قلمشان کاستند و راه میانه برگزیدند.
و این بازی با پس و پیش کردن واژه‌ها همچنان ادامه داشت. صدا و سیمای کشورنیز کوشش داشت تا روشن نشدن موضع رسمی نظام، چشم و گوش بر این خبر ببندد و در نشر خبر درنگ کند و این همه بود تا پسین یکشنبه 29 آذرماه که پیام رهبری نظام در تسلیت درگذشت "فقیه بزرگوار آیت الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمت الله علیه" صادر شد و رسانه‌های رسمی تکلیف خود بازشناختند.

بیش از بیست سال بود که کسی تصویری از او بر صفحه تلویزیون و یا در صفحات روزنامه‌ها ندیده بود. بیش از دو دهه بود که سخنانش در هیچ رسانه ای در کشور امکان انتشار نداشت. سال‌ها بود که برای نامش در رسانه‌های رسمی کشور جز به تحقیر و تخفیف و همراه با القابی نکوهیده همچون "ساده لوح" جایی نبود. سالیان درازی بود که اویی که زندان و شکنجه و تبعید را از سر گذرانده و تا مرجعیت و قائم مقامی رهبری پیش رفته بود، از عرصه اطلاع‌رسانی رسمی در همه ابعاد نوشتاری، شنیداری و دیداری به کناری نهاده شده بود و حتی نزدیکی به او خود بهانه ای برای همسایگی با جرم بود.
صحنه نمایش روشن وشفاف است. در یک سو رسانه‌های اصلی و مقتدر کشور که تنها نیم نگاهی با اکراه به خبر درگذشت یک مرجع تقلید دارند و در سویی دیگر پیرمردی بی‌رسانه و سال‌ها مأنوس با تنهایی که اینک بار سفر به دیار ابدی بسته است.
اگر دنیا در سالیانی پیش از این توقف کرده بود، پایان این صحنه آشکار بود. پیرمرد همچنان که در این سال‌ها به خلوت خود خو کرده بود، در تنهایی و سکوت در جمع کم‌شماری از بستگان و مریدان مشایعت می‌شد و بر بستری از خاک می‌آرمید.
دنیای امروز ما اما رسانه‌های گونه‌گونی به خود می‌بیند. رسانه‌های نوپدیدی که حتی غول‌های رسانه ای پیشین را به واکنش وا داشته اند. دیگر رادیو، تلویزیون و مطبوعات توانمندی‌های گذشته خویش را از کف داده اند و در هماوردی با رسانه‌های تازه بیمناکند. امروز رسانه‌هایی آمده اند که در بند تأیید و تکذیب‌ها نمی‌مانند. در قواعد و قوانین خشک و رسمی خبر و خبرنگاری دست و پا نمی‌زنند. برای انتشار خبر در انتظار اذن و دستور فرادستان نمی‌مانند. نه در تنگنای ادبیات گرفتار می‌مانند و نه سلسله مراتب اداری برایشان معنا دارد. به تمامی با هزینه‌های تولید و نشر خبر بیگانه اند و به سرعت می‌سازند و می‌پراکنند.
تلفن‌های همراه از هر شهروندی یک خبرنگار ساخته اند که دوربین به همراه دارد و عکس می‌گیرد و فیلم می‌گیرد و با فناوری بلوتوث انتشار می‌دهد و پیامک می‌فرستد و با اتصال به اینترنت به شبکه ای گسترده و شگرف پیوند می‌خورد و خبرش را آن‌سان که در گمان ناید تکثیر می‌کند و جهانی می‌کند.
وبلاگ‌ها موهبتی شده اند تا شهروندان بی‌آنکه پس از تأیید صلاحیت‌های گوناگون ماه‌ها و بلکه سال‌ها در انتظار دریافت اجازه انتشار نشریه‌شان از سوی هیأت نظارت بر مطبوعات باشند و بی‌آنکه به هزینه‌های انسانی و مادی چاپ یک جریده بیندیشند، به آسانی به مقام سردبیری نایل آیند و هرچه دل تنگشان می‌خواهد بر صفحات اینترنت انتشار دهند.
شبکه‌های اجتماعی در گستره وب از "فیس بوک" تا "اورکات" و "توییتر" دنیایی را ساخته اند که شهروندان آن می‌توانند پیام دلخواهشان را چه نوشتاری باشد چه دیداری یا شنیداری و یا ترکیبی از اینها به سرعت و به آسانی به دیگران ارسال کنند و بی‌آنکه در اندیشه فاصله جغرافیایی و محدودیت‌های این‌چنینی باشند، یکدیگر را کنار هم و در دسترس بیابند.
پس ماجرا دیگر گونه است. از این روست که مردم منتظر نمی‌مانند تا همه چهره‌های شاخص نظام یک به یک پیام‌های تسلیت بفرستند تا نوبت به سوگواری ایشان برسد. منتظر نمی‌مانند تا خبرگزاری‌های رسمی در چگونه خواندن نام او که آقا" باشد یا "شیخ"، "حسینعلی" باشد یا "آیت الله" به تفاهم برسند. منتظر نمی‌مانند تا ببینند رییس دولتی که برای جان‌باختگان آتش‌سوزی در یک کاباره در روسیه اظهار اندوه کرده و برای بازماندگان آن حادثه صبر و اجر طلبیده بود، حاضر خواهد بود برای رحلت یک مرجع تقلید در داخل کشور غمی به خود راه بدهد یا نه. منتظر نمی‌مانند تا رادیو و تلویزیون آنان را به سوگواری فرابخواند. منتظر نمی‌مانند تا صبح فردا برسد و ببینند آیا تصویر آن فقید بر صفحات روزنامه‌ها نقش می‌بندد یا نه. منتظر هیچ واکنش آگاهی‌رسان و خبردهنده ای از سوی رسانه‌های رسمی نمی‌مانند و خود دست به کار می‌شوند.
اینچنین است که پیامک‌ها پیاپی خبر از کوچ پیرمرد می‌دهند. ایمیل‌ها خبر را تکثیر می‌کنند. وبلاگ‌ها به سوگ می‌نشینند. شبکه‌های اجتماعی در پهنه اینترنت سوگمندانه آگاهی‌رسانی می‌کنند...
و بدین‌سان بی‌آنکه صدا و سیما با ویژه برنامه‌های سوگوارانه به مرثیه‌سرایی برای او پرداخته باشد و بی آنکه مطبوعات مجالی برای خبررسانی و فراخواندن مردم داشته باشند، رسانه‌های نوپدید توان خویش را به رخ رسانه‌های پایدار پیشین می‌کشند و در زمانی کوتاه، جماعتی انبوه برای تشییع پیکر پیرمرد مهمان قم می‌شوند.

۲۱ آذر ۱۳۸۸

این راهش نیست!

دگرگونی در دکور برنامه‌های تلویزیونی، استفاده از مبلمان‌ها و تزیینات گرانقیمت، بهره‌گیری از رنگ و لعاب تازه و اغراق آمیز، قرار دادن صفحه‌های نمایشی بزرگ و متعدد، به خدمت گرفتن چندین و چند مجری جوان، خواندن یکدیگر به نام کوچک، ترویج گویش محاوره ای و غیر رسمی و... همه و همه قرار است شمار مخاطبان کاهش یافته رسانه ملی را دیگر بار در برابر تلویزیون بنشاند و اعتماد خدشه‌دار شده بینندگان را بازسازی کند ولی چه سود که: "جامه کی زینت دهد اندام نازیبنده را؟!" متولیان سیمای جمهوری اسلامی ایران چندی است که با تقلیدی ظاهری و ناشیانه از شبکه‌های موفق برون‌مرزی و دگرگونی در چهره بصری برنامه‌های خود -به ویژه در بخش‌های خبری- در پی بازگرداندن مخاطبان به پای جعبه جادوی خود هستند و بر این گمانند که بی‌نیاز از تحول محتوایی می‌توانند با الگو گرفتن ظاهری از شبکه‌هایی چون بی‌بی‌سی و الجزیره، کامروا شوند.
این متولیان با آگاهی از ریزش مخاطبان خود، چاره را در نمونه‌برداری‌هایی شتابزده و نارس از دیگر شبکه‌ها دیده اند و بی‌آنکه در اندیشه رعایت استانداردهای حرفه ای رسانه باشند، پنداشته اند که با افزودن موسیقی به میانه اخبار، تکرار سرخط خبرها در میانه اخبار، الگوبرداری از گرافیک خبری دیگران و ایجاد فضای غیر‌رسمی میان مجریان و خبرنگاران –که بیش از حد ساختگی و باورناپذیر از کار در آمده است- خواهند توانست جای خالی شاخص‌هایی چون "بی‌طرفی رسانه ای"، "دوری از سانسور" و "انصاف خبری" را پر کنند.
در چند ساله گذشته گویی همه خلاقیت و نوآوری دست اندرکاران رسانه ملی در پدید آوردن دو بخش خبری "شصت ثانیه" و "بیست و سی" به پایان رسید و اینک چیزی جز تقلید و دنباله‌روی از دیگران در چنته خود نمی‌یابند و گمان می‌کنند این مشاطه‌گری ظاهری می‌تواند کاستی‌های محتوایی را بپوشاند غافل از آنکه به گفته شیخ اجل: "کوشش بی‌فایده است وسمه بر ابروی کور".
در هنگامه ای که از شمار مخاطبان رسانه ملی کاسته شده است و فرمان‌داران این رسانه نیز بر این ریزش مخاطبان آگاهی دارند، باید در پی علت‌ها بود که آشکارترین آنها یکسویگی، انحصار و فراگیر نبودن پیام‌های ارسالی از این رسانه است.
امروز تنوع و گونه‌گونی رسانه ای آنچنان است که مخاطبان به آسانی فرصت می‌یابند دست به انتخاب بزنند و خود از میان انبوه پیام‌هایی که سوار بر امواج آسمان را می‌پیمایند، گزینش‌گر پیامی دلخواه باشند.
در این شرایط، رسانه ای در جذب مخاطب کامیاب خواهد بود که از انسداد خبری بپرهیزد، به نیازهای مخاطب خود بیندیشد، از سانسور و یکسویه نگری در بیان وقایع و رویدادها دوری کند، به شعور و فهم گیرندگان پیام خود ارزش بنهد، به رعایت انصاف و بی‌طرفی در انتقال اطلاعات نزدیک شود، جامعه مخاطبان خود را گسترده و ناهمگون ببیند و به گونه ای فراگیر پاسخگویشان باشد، در اعتبار خود و اعتماد مخاطبان خود اندیشه کند، از گسترش فرهنگ چاپلوسی و ریا بگریزد، تک‌صدایی را به کناری بنهد، باورپذیری خوراک رسانه ای را برای مصرف‌کنندگان آن افزایش دهد، از رفتار کلیشه ای و نمایشی گریزان باشد و... و پس از این پرداختن به محتواست که نوبت به تدارک شکل و قالب عرضه پیام می‌رسد وگرنه، قیافه رسانه ای توانمند به خود گرفتن و ناتوان بودن از جذب مخاطب، تنها اتلاف سرمایه است.
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار / کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست؟!
مجریان برنامه‌های سیمای جمهوری اسلامی ایران یا توان اداره یک گفت‌و‌گوی چالشی و نفس‌گیر با مدیران و مسوولان دولتی را ندارند و یا اجازه چنین شیوه ای به آنها داده نمی‌شود. پس با پرسش‌هایی از پیش آماده شده و از موضع ضعف در برابر مقام‌های حکومتی می‌نشینند و مخاطب را از کف می‌دهند. ساده انگاری است اگر چاره این کاستی را در تغییر شیوه گویش مجریان بدانیم و با دور کردن آنان از گفت‌و‌گوهای رسمی، وادارشان کنیم همدیگر را به نام کوچک صدا بزنند، ژست‌هایی ساختگی به خود بگیرند، از جملاتی تصنعی برای ارتباط بخش‌های مختلف برنامه به هم بهره بگیرند و نمایشی ناپسند را ارایه دهند.
حضور کارشناسانی با گرایش‌های فکری و سیاسی گوناگون در برنامه‌های اجتماعی و سیاسی رسانه ملی به چشم نمی‌آید و تنها یک صدا و یک تفکر فرصت بروز و ظهور از قاب تلویزیون رسمی کشور را می‌یابد. این کاستی با استفاده از جلوه‌های بصری پر رنگ و لعاب تقلیدی و دکورهای آن‌چنانی جبران نمی‌شود و خام اندیشی است اگر بدین شیوه قصد فریب مخاطب را داشته باشیم.
هنر آن است كه بي آرايش‌هاي فريبنده، كامياب در ربايش مخاطب باشيم نه آنكه با هزار مشاطه‌گري و آرايش صوري، با چنته اي خالي از محتواي جذاب و همه‌گير در برابر چشمان مخاطباني آگاه به خودنمايي بپردازيم.
این تنوع آفرینی‌های وارداتی و تقلیدی، راه پايبند ساختن مخاطب نيست. تدبيري ديگر بايد.

۱۹ آذر ۱۳۸۸

کاسه گر چینی نباشد گو مباش

رنج و سختی که فزون می­شود، حساسیت آدمیزاده اندک می­شود. سوگ و اندوه را اندازه ای است که چون از آن فراتر رود، اثرگذاری­اش کم می­شود. عادت می­کنیم. خو می­گیریم. درست همان سان که سرماخوردگی در فصول گرم سال کمی شگفتی دارد اما به فراوانی این بیماری در زمستان عادت کرده ایم.
هنگامی که در فضای باز اطلاع­رسانی عمومی در جامعه، نشریه ای به بلای توقیف گرفتار می­شود، افکار عمومی به تلاطم می­افتد و موجی از نگرانی پدید می­آید اما با تداوم روند محدودیت رسانه ای، به توقیف و تحدید عادت می­کنیم. از شدت حساسیت­مان کاسته می­شود و به بازماندن از گفتن و نوشتن خو می­گیریم.
تعطیل شدن یک نشریه به "مرگ" می­ماند و اندوه و سوگ در پی دارد و اگر این تعطیلی به فرمانی از بالا باشد "اعدام" را شبیه است که تاریخ صد و پنجاه ساله مطبوعات ایران، از این گونه بسیار به سوگ نشسته است و گویی کم و بیش به این داستان عادت کرده ایم.

در خبرها آمده بود که ما در رده­بندی جهانی آزادی مطبوعات در میان 175 کشور جهان تنها از سه کشور ترکمنستان، کره شمالی و اریتره بالاتر ایستاده ایم (*) و هنوز تلخی این خبر را در کام داشتیم که پس از توقیف یک روزه روزنامه "همشهری" و تعطیلی به ظاهر خودخواسته روزنامه "خبر"، روزنامه "حیات نو" هم به فرمانی از انتشار بازماند.
این آمارها و رده بندی­ها را هم که کناری بنهیم، نیم نگاهی به تعداد مطبوعات فعال در کشور و شمارگان هر یک از آنها خبر از شکاف فاحش میان شمار باسوادان و تحصیل­کردگان ایران با کمیت رسانه­های مکتوب این سرزمین می­دهد و بیانگر وضع نا­به­سامان این بخش رسانه ای کشور ماست که تازه همین شمارگان محدود نیز بیشتر در انحصار روزنامه­ها و مطبوعات دولتی است!
در چنین هنگامه ای که رسانه­های بیگانه در کمین فرصت­های افزون­تری برای چیرگی بر افکار عمومی ایرانیان هستند، توقیف هر نشریه داخلی را می­توان مجال دادن به آنان دانست و دیگر چه جای دشنام دادن به آنان که چرا به خبرپراکنی درباره ما می­پردازند؟!
شیر را سلسله در گردن و روبه همه شب / فارغ البال به اطراف دمن می­گردد
از انتشار بازماندن هر رسانه منتقد و مستقل داخلی نه تنها برای بیگانگان فرصت آفرینی می­کند که فضا را برای دامن زدن به شایعات آماده می­کند و زمینه ای مساعد برای فزون شدن و تکثیر رسانه­های زرد فراهم می­آورد و البته برای انسانی که به دنبال آگاهی است، راه دریافت اطلاعات مسدود نمی­شود که گفته اند:
گر نبود مشربه از زرّ ناب / با دو کف دست توان خورد آب
وقتی رسانه ای از آگاهی­رسانی باز می­ماند، افکار عمومی رسانه ای جایگزین برایش می­یابند که گاه در تقابل با منافع ملی ماست، ابراز عقیده ها گونه ای پنهان و زیرزمینی می­یابند، کلاغ­ها بر مدار شایعه به پرواز در می­آیند(*)، ارزش ننهادن به نمایندگان شعور اجتماعی مردم در اذهان تداعی می­شود، حق حضور همیشگی چشمان تیزبین و کنکاش­گر مردم خدشه دار می­شود، نارضایتی صنفی در میان اهل قلم پدید می­آید، امنیت شغلی روزنامه­نگاران آسیب می­بیند و روزنامه نگاران توانمند و تجربه آموخته به مهاجرت از دیار خویش رانده می­شوند، از نگاه افکار عمومی دنیا بر چهره حکومت خط می­افتد،... و البته آش آگاهی و دانستن باز هم شیفتگانش را سیر خواهد ساخت هرچند که در کاسه ای چینی عرضه نشود!
یکی از پیمانه­های سنجش آزادی در جوامعی که داعیه آن را دارند، وجود جریان آزاد اطلاعات به ویژه در نشر مطبوعات است و نیز هرچه حکومتی استواری و پایداری بیشتری داشته باشد، آستانه تحمل افزون­تری در برابر رسانه­های منتقد از خود نشان می­دهد.
فعالیت رسانه ای که شجاعت و دلیری ابراز نظر و نقد جدی بر تصمیم­گیری­ها و برنامه­های حکومت را داشته باشد، موهبتی برای حکمرانان است تا به آسانی از بازخورد تصمیم­های خود آگاه شده و بدون پرداخت هزینه­های گزاف، از کاستی­های برنامه­های خویش باخبر شوند.
با محرم دانستن مردم و میدان دادن به نمایندگان آنان در رسانه­ها، می­توان مبانی مشروعیت­ساز برای تصمیم­گیری­ها را قوام و استواری بخشید و مجال اثرگذاری بر افکار عمومی را از رسانه­های بیگانه بازستاند.
بردباری و سعه صدر در برابر نقدهای رسانه ای –حتی اگر نامنصفانه و سیاه­نمایی خوانده شود-، فرصتی برای حاکمیت است تا ظرفیت و توان نقدپذیری خود را به نمایش بگذارد و در ماندگارسازی خود با بهره گیری از همین نقدها بکوشد و مگر جز این است که: "صبر، تلخ است ولیکن بر شیرین دارد"؟
کاش حساسیت­مان بیش از این فرو نکاهد و کاش بیش از این به سوگ و اندوه عادت نکنیم.