۸ مهر ۱۳۸۸

در اتاق‌ شیشه‌ای

می‌گفت: "تعبیر «چار دیواری، اختیاری» بی‌معنا شده است. دیگر نمی‌توانی بگویی در حریم خصوصی خودم هستم و هر کاری بخواهم می‌کنم. دیوارهای این چار دیواری دیگر از خشت و گل نیستند بلکه از شیشه اند. می‌بینی و دیده می‌شوی."
راست می‌گفت پیرمرد. امروز رسانه‌ها جنس دیوارها را دگرگون کرده اند و هر روز با صیقل دادن این دیوارها بر شفافیت و روشنی آن می‌افزایند. دیوار را به آبگینه مانند می‌کنند و تیرگی‌ها را می‌زدایند.

گذشت آن زمانی که ساکنان این دیار در همه عمر خود هیچ تصویری از پادشاه زمانه نمی‌دیدند و هیچ تصور کاملی از او و بساط سلطنتش نداشتند. گذشت آن زمانی که هرچه در اندرونی‌ها و کنج پستوها می‌گذشت، تنها نقل محفل خواجگان حرمسرا بود و زمزمه شب‌های درباریان. گذشت آن زمانی که ایرانیان برای افزایش دیدپذیری حاکمان به ترفندهایی چون "میر نوروزی" دست می‌یازیدند.
رسانه‌ها دنیایی دیگرگون آفریده اند. این بار این رعایا هستند که در حصاری از دیوارهایی ستبر می‌زیند و حاکمان هستند که هرچه در مسیر بر شدن و افزونی مقام پیش می‌روند، دیوارهای پیرامونشان نازک‌تر و شفاف‌تر می‌شود و چشمان بیشتری به گفتار و رفتارشان خیره می‌ماند.
دنیای ما "رسانه ای" شده است. در دنیای رسانه ای، هرچه بالاتر و برتر باشی، نگاه‌های بیشتری می‌پایندت و نه تنها امروزت را می‌بینند که دیروزت را زیر و رو می‌کنند و به آسانی در برابر رویت می‌نهند.
دنیای رسانه ای، فراموشی را فراموش می‌کند و گذشته را بی‌درنگ به حال و آینده پیوند می‌زند. همه دیروز و امروزت را در کوتاه‌ترین زمانی برای همگان در دسترس قرار می‌دهد و در اندک مجالی این سو و آن سوی کره خاک به داوری درباره ات می‌پردازند.
نامزدی که در یک رقابت سیاسی خود را به رسانه‌ها می‌سپارد، هرچه می‌گوید و می‌کند، هر شعاری و هر وعده ای که می‌دهد، برای همیشه در دسترس و ماندگار می‌شود و به آسانی گذشته اش را نیز خواسته یا ناخواسته به عرصه داوری افکار عمومی فرا می‌خواند.
مدیری که راه ترفیع و ارتقا را می‌پیماید، نمی‌تواند به یکباره از پیشینه خود دست بشوید و راهی نو برگزیند بی آنکه در اندیشه پرسش‌ها و کنکاش‌های دیگران باشد.
در دنیای رسانه ای که فراموشی از آن رخت بر بسته است، نمی‌توان تنها به امروز اندیشید و تنها در حال زیست. هرچه می‌گویی و هرچه می‌کنی، باید در اندیشه گذشته‌های همیشه حاضر و فراموش ناشدنی هم باشی.
در چاردیواری ساخته شده توسط رسانه‌ها، دیگر اختیار مطلق از آن تو نیست که پرشمارند بینندگانت و کم نیستند آنها که پرسش می‌کنند و تو را به چالش می‌کشند. در چار دیواری رسانه ای، زیست تو و حتی خاطرات تو همگانی است و همه باشندگان دهکده جهانی به شهروندان روزنامه نگاری بدل می‌شوند که در نقش راویان این خاطرات، به ثبت و ضبط و انتشار آن می‌پردازند.
رسانه‌ها در این چار دیواری‌های نوپدید، شکاف میان امروز و دیروز را می‌کاهند و قوت بینایی تماشاگران این اتاق شیشه ای را فزونی می‌بخشند. بر این روش می‌توان گفت در دنیای رسانه ای، زیست حاکمان و بالانشینان پرخطر شده است و با افزایش دیدپذیری آنان، آسودگی خیالشان کمتر.
نیاکان ما نیک می‌گفتند که: "هرکه بامش بیش، برفش بیشتر" و امروز می‌توان گفت هرکه بیشتر در تیررس رسانه باشد و هرکه بر شود و بالا نشیند، اتاقی که در آن است، شیشه‌هایی نازک‌تر و شفاف‌تر خواهد داشت.
اینگونه است که روزی تشت رسوایی اخلاقی فلان مدیر دانشگاه با صدایی مهیب از بام می‌افتد و دیگر روز کوس بدنامی بهمان مسوول انتظامی گوش‌ها را کر می‌کند. روزی فلان مقام حکومتی بازخواست می‌شود که چه شد آن شعارها و آن وعده و وعیدها و دیگر روز از دولتمردی پرسش می‌شود که چرا آن مدارک تحصیلی که می‌گفتی جعلی از کار در آمد؟ به تازگی هم که رونویسی دیروز دو صاحب منصب دولتی (در وزارتخانه های علوم و راه) از مقاله‌های علمی دیگران نقل محافل شده است.
ما در اتاق‌هایی شیشه ای هستیم که هر روز دیوارهایش نازک‌تر و شفاف‌تر می‌شوند و دور نیست که "دیوار"، واژه ای بی‌معنا باشد:
فدای خانه در بسته ات شوم مجنون
به هر طرف که نظر می‌کنم بیابان است!

۲۳ شهریور ۱۳۸۸

کیفرخواست علیه اینترنت

برگزاری چند جلسه از دادگاه متهمان نا آرامی‌های پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران، بازتاب‌های گونه گونی را در سطح افکار عمومی جامعه در پی داشته است. یکی از این بازخوردها که در کوچه و بازار فراوان بر زبان مردم جاری می‌شود، خرده گرفتن به نگاه حاکم بر کیفرخواست، مبنی بر تاب نیاوردن اینترنت و ابزارهای ارتباطی در فضای مجازی است.
در دنیای امروز که "جامعه اطلاعاتی" اش خوانده اند و تار و پود آن به سرعت در حال گسترش در تمامی کره خاکی است، تاراندن و دشمن پنداشتن ابزارهای ارتباطی و برنتافتن آزادی اطلاعات، خنده آور و شگفت می‌نماید و گویی این شیوه و رویه را برای بشر پایانی نیست.

از یاد نبرده ایم که در همین دهه‌های اخیر، خرید و فروش و استفاده از دستگاه پخش ویدئو در کشور ما ممنوع بود. در خدمت گرفتن دستگاه دورنگار تنها با مجوز وزارت پست و تلگراف و تلفن آزاد بود. پیش از آن رادیوی موج کوتاه ممنوع بود و نیز نظمیه رضاشاهی مأموران خود را آموزش داده بود تا هر شب پای اندک خانه‌های دارای رادیو گوش بایستند و گزارش دهند که چه کسانی شنونده کدام رادیو هستند. پیشتر از آن نخستین روزنامه‌هایی که با تردید شاهان قاجار و یا از سر کنجکاوی و علاقه به تجدد به چاپ می‌رسیدند، پس از درج ابتدایی‌ترین انتقادها توقیف می‌شدند.
چرا راه دور برویم؟ هنوز و همچنان ماهواره در کشور ما ممنوع است. هنوز و همچنان سرویس ام ام اس اما و اگر دارد. هنوز و همچنان فیلترینگ بر فضای وب حکمفرماست.
گویی حاکمان در هر دوره تاریخی و در هر جایی از کره خاکی سر آن دارند که با هر ابزار ارتباطی تازه عناد بورزند و با ابزار انتقال اطلاعات بستیزند. آنان البته ستیزشان با ابزار نیست بلکه با اطلاعاتی است که منتقل می‌شود. آنان با گردش آزادانه اخبار و اطلاعات میانه خوشی ندارند و ناگزیر نخستین واکنشی که در برابر هر ابزار تازه ای رخ می‌نمایاند، ، ممنوع کردن آن است.
فرمانروایان جهان و بیش از همه دولتمردان جهان سوم همواره پنداشته اند که با کنترل و یا از میان بردن ابزارهای ارتباطی، اندیشه و خبر از بین خواهد رفت حال آنکه خبر و اندیشه تا جایی که ارزش بیان داشته باشد به زیست خود ادامه می‌دهد و راهی برای انتقال به دیگری می‌جوید.
در گذر زمان و تا به امروز بسیاری از دولتمردان از باز شدن گوش و چشم مردم و دستیابی آنها به اخبار و اطلاعات بیمناک بوده اند و جوش خوردن شهروندان به آگاهی را به معنای سست شدن پایه‌های حکومت خود پنداشته اند.
اهالی حاکمیت برای سدسازی و مانع تراشی در برابر امواج سترگ دریای اطلاعات همواره هزینه‌های بسیاری پرداخته و می‌پردازند و بهانه‌هایی نیز تدارک می‌بینند از جمله آنکه در اندیشه حفظ اخلاق عمومی هستند و می‌خواهند مانع از بی‌اخلاقی و بدآموزی شوند یا آنکه به وحدت و امنیت ملی می‌اندیشند اما سیر تاریخ و آزمون‌های پیشین نشان می‌دهد که هیچگاه در دراز مدت از این راه بهره ای نصیب حکمروایان نشده و سرانجام ناچار به تسلیم در برابر آگاهی و اطلاع شده اند.
امروز نیز سخن از اینترنت است و فضای وب که دنیا را به دهکده ای کوچک بدل ساخته است و باز در گوشه و کنار دنیا بسیارند آنهایی که این شبکه گسترده ارتباطی را برنمی‌تابند.
بخشی از حاکمان همچون آنانی که در کوبا بر تخت حکمرانی نشسته اند، ارتباط اینترنتی در منازل شهروندان را ممنوع ساخته اند و این ارتباط را تنها برای دانشگاه‌ها و پاره ای موسسات رسمی روا می‌دارند. برخی همچون دولتمردان چینی، به غربال محتوای وب و ترویج خودسانسوری دست می‌یازند. گروهی همچون فرمانروایان میانمار به سراغ منع دسترسی عموم به اینرتنت رفته اند و بعضی همچون حاکمان حجاز، سانسور گسترده را برگزیده اند.
گستره و شدت این محدودیت‌ها در هر کشوری، بازگو کننده سنت‌های خاص سیاسی، فرهنگی، مذهبی و قانونی آن کشور و میزان باور حاکمیت به لزوم گردش آزاد اطلاعات است.
برخی کشورها انتشار و یا انتقال موضوعاتی را که به بدگویی از جنسیت و نژاد می‌پردازند، تخلف می‌دانند. در برخی کشورها، انتشار موضوعاتی که دولت را مورد نقد و وارسی قرار دهد یا اتحاد و همبستگی ملی یا نژادی را تهدید کند، جرم به شمار می‌آید و در پاره ای دیگر از کشورها به پایگاه‌های پورنوگرافی نگاهی مجرمانه می‌شود.
دولتمردان ایرانی نیز در این میانه "فیلترینگ" را خوشتر داشته اند و با ایجاد و فعالیت مرکز فیلترینگ اینترنت، در بستن راه ورود آزادانه به بزرگراه مجازی اطلاعاتی جهان و محدود نگه داشتن دسترسی به اینترنت برای کاربران ایرانی کوشیده اند.
فیلترینگ، حتی اگر با نیت پاک و پاکیزه‌سازی فضای مجازی صورت پذیرد، به معنای ایجاد محدودیت است و محدودیت در دسترسی به دنیای آزاد اطلاعات در واقع نوعی محدودیت در فرایند دموکراسی و مدنی شدن جامعه به شمار می‌آید.
برخی در تأیید فیلترینگ بر مطالب غیر اخلاقی موجود در فضای وب انگشت می‌گذارند در حالیکه تنها 2 درصد از حجم اینترنت را چنین مطالبی تشکیل می‌دهد و نمی‌شود 98 درصد بقیه را فدای آن کرد و تازه وقتی راه‌های ساده تری برای دستیابی به متون و تصاویر غیر اخلاقی هست، کمتر کسی به این قصد آهنگ اینترنت می‌کند.
گروهی انتشار مطالب سیاسی ناساز با نظام را مطرح می‌کنند که در این باره هم محدودیت کارساز نیست چرا که هم فیلترها قابل نفوذند و هم راه‌های رسیدن به خبر پرشمار. هزینه‌های هنگفت مصروف شده در ایجاد فیلترینگ، به سرعت در برابر به بازار آمدن انواع روش‌های فیلترشکن بی‌فایده می‌شود و فراموش نباید کرد که اعمال محدودیت از سوی دولتمردان گاه به پیامدهای زیانبار فزاینده ای منجر می‌شود.
به دیگر سخن، پای فیلترینگ در برابر شوق پیوستن به جامعه اطلاعاتی چوبین و کم توان است و حکومت‌ها در اثر اعمال چنین سیاست‌هایی به سانسور و جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات متهم شده و زیانی بیش از سود را پذیرا می‌شوند.
گذری بر تاریخ رسانه‌های ارتباطی و موانعی که حاکمان در برابر آنها ایجاد کرده اند نشان می‌دهد که بازدارندگی راه به جایی نمی‌برد و بهتر آن است که دولتمردان به جای دست‌یازی به آرام‌بخش‌های موقتی به دنبال بهره‌برداری مطلوب از امتیازها و دستاوردهای این نیروی توانمند باشند و هزینه فیلترینگ را صرف تولید محتوای سالم فارسی روی وب کنند.
ویژگی خاص دنیای اطلاعاتی استوار بر اینترنت، غیر متمرکز بودن آن است که امکان دسترسی به اطلاعات را برای همه فزونی می‌بخشد و کنترل آن به دغدغه حاکمان امروز به ویژه در کشورهای جهان سوم بدل شده است اما به باور نگارنده، دست و پا زدن در گرداب بحث‌های کلی مبتنی بر بازدارندگی و صدور کیفرخواست علیه این پدیده ارتباطی چاره ساز نیست و نیکو آنکه راهی دیگر جسته شود.

۲۰ شهریور ۱۳۸۸

چارچوب سازی رسانه ای

در این ماه‌های پس از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران، اگر از مخاطبان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و رسانه‌های دولتی پرسش شود که "سران اغتشاشات اخیر کیانند؟"، بی‌درنگ از دو نامزد معترض به نتایج انتخابات نام می‌برند و نقش دو رییس جمهور پیشین را نیز نادیده نمی‌انگارند؛ در حالی که هیچگاه نام این افراد به صورت رسمی از این رسانه‌ها به عنوان "سران اغتشاش" ذکر نشده است! این مصداق‌یابی چگونه رخ داده است؟
به گمان من پاسخ را می‌توان در یکی از نظریه‌های ارتباطی جست که آن را "چارچوب سازی"، "چارچوب گذاری" و یا "قاب بندی" (Framing) خوانده اند.
بر پایه این نظریه، رسانه‌ها توجه خود را بر برخی رویدادها و موضوعات متمرکز می‌کنند (برجسته سازی) و سپس آنها را در چارچوب یک محدوده معنایی خاص قرار می‌دهند. به دیگر سخن رسانه‌ها به مخاطبان می‌گویند که درباره چه فکر کنند و سپس تا اندازه ای چگونه فکر کردن را نیز در چارچوبی که از پیش ساخته و پرداخته شده است به آنان تحمیل می‌کنند.
رسانه‌ها در ارایه پیام و تببین مطالب خود از شعارها و نمادهایی متناسب با ارزش‌ها و هنجارهای مخاطبان بهره می‌برند و با مارک‌دار کردن برخی مفاهیم به گونه ای قابل فهم و پذیرش همگان، معنای مورد نظر خود را بسته‌بندی شده و آماده در اختیار مخاطب قرار می‌دهند.
این شیوه ارایه پیام، به مخاطب در فهم مسایل دشوار و پیچیده یاری می‌رساند و همراه شدن او با پیام را تسهیل می‌کند. هنگامی که ارایه پیام در چارچوب باورها و انگاره‌های ذهنی مخاطب باشد، پذیرش آن آسان‌تر شده و مخاطب در پردازش اطلاعات تازه، آنها را بر اساس چارچوب‌های ذهنی پیشین طبقه‌بندی و تفسیر می‌کند.
برای روشن شدن بیشتر این مطلب از برخی چارچوب‌های رایج در رسانه‌ها بهره می‌گیرم که به قالب‌هایی آشنا برای مخاطبان ایرانی رسانه‌ها بدل شده اند:
هنگامی که واژه "آفریقا" را می‌شنویم، مجموعه ای از مفاهیم و انگاره‌ها در ذهن رژه می‌روند که "ایدز"، "سیاهی"، "فقر"، "سوء تغذیه" و... از آن جمله اند. با شنیدن واژه "تروریسم"، واژگان و مفاهیمی چون "بنیادگرایی"، "خشونت‌طلبی"، "عملیات انتحاری"، "القاعده"، "طالبان"، "اسلام‌گرایی افراطی" و... به ذهن هجوم می‌آورند. سخن از "فلسطین" که به میان بیاید، "صهیونیسم"، "نژادپرستی"، "انتفاضه"، مقاومت" و... یادآوری می‌شود. در همین شمارند واژگانی مانند "اعتیاد"، "سد کنکور"، "غول گرانی"، "جنگ سرد" و... که تصاویر ذهنی عمیق و معانی کلامی پرشماری را در ذهن تداعی می‌کنند.
یورش این مجموعه از معانی و مفاهیم به ذهن، ریشه در چارچوبی دارد که رسانه‌ها برای ما ساخته اند. رسانه‌ها کلمات را دارای بار معنایی دلخواه خود کرده اند و با زدن برچسب به واژگان، به مخاطب توان طبقه بندی اطلاعات جدید بر پایه چارچوب‌های پیش ساخته می‌دهند. به دیگر سخن رسانه‌ها با بهره گیری از نظریه چارچوب سازی، مخاطبان را در قالب ذهنیتی خاص قرار می‌دهند و ساختار ذهنی مشخصی را برایش رقم می‌زنند. همين برچسب‌دار شدن واژگان و قالب‌بندي شدن مفاهيم است كه مرز باريك ميان "چارچوب سازي" با "تداعي معاني" (Priming) را آشكار مي‌كند.
با این وصف، عجیب نیست که مخاطب صرف رسانه‌های حاکمیتی در کشور، نامزدهای معترض به نتایج انتخابات را سران اغتشاش بداند و مجموعه آنانی را که شعار "رأی من کجاست؟" سر داده بودند، "اغتشاشگر"، "آشوبگر"، "بر‌هم زننده امنیت ملی" و... بشناسد چرا که پیام‌ها در چنین چارچوبی به او عرضه شده اند.
بر پایه نظریه چارچوب سازی، رسانه‌ها افکار عمومی را به سمت و سوی موضوعی که دلخواه است می‌کشانند و آن را در قاب و قالبی خاص ارایه می‌دهند و این کنشگران رسانه ای هستند که به ساختن این چارچوب‌ها می‌پردازند.
رسانه‌ها و دروازه بانان رسانه ای، رویدادها و موضوعات مورد پردازش را به شکل مطلوب خود سازماندهی و ارایه می‌کنند و در این ارایه نیز نحوه بیان، انتخاب واژه و لحن، چینش صوت و تصویری که همراه پیام است و... به مدد چارچوب‌های پیش ساخته می‌آیند و سرانجام، این مخاطب است که بسته ای آماده را دریافت می‌کند و با تصورات قالبی و انگاره‌های از پیش موجود خود به تفسیر و درک پیام دریافتی می‌پردازد.
به بیانی ساده‌تر، ما مخاطبان رسانه‌ها مجموعه رویدادها و پدیده‌ها را در چارچوبی خاص می‌بینیم که آنان از پیش برایمان تدارک دیده اند.
بر پایه این نظریه ارتباطی، چه جای شگفتی است اگر مخاطبی که تنها به رسانه‌های رسمی کشور دسترسی دارد، آنچه رخ داده را اغتشاش بداند و نامزدهای معترض را سران اغتشاش بشمارد؟ همچنان که مخاطب رسانه‌های برون‌مرزی در چارچوبی دیگر و با انگاره‌های ذهنی دیگرگونی می‌اندیشد.

۱۷ شهریور ۱۳۸۸

ارتباط با اویی که از رگ گردن نزدیک‌تر است

جمله آغازین بسیاری از انشاهای دانش آموزان در سال‌های دبستان این بود که: "انسان موجودی است اجتماعی".
این جمله ریشه در هراس دیرین و همیشگی انسان از "تنهایی" دارد که او را هماره به اجتماعی زیستن واداشته است. آدمیان یکسره از تنهایی گریخته اند و به برقراری ارتباط با دیگران پرداخته اند. دهشتناکی یورش تنهایی به انسان به اندازه ای است که جامعه‌شناسی چون "دورکیم"، بارزترین علت خودکشی به ویژه در جوامع مرفه را نه فقر یا ناتوانی که "تنهایی" دانسته و از آن به "خلاء اجتماعی" یاد کرده است.
تنهایی، آدمی را له می‌کند، در هم می‌فشرد، به ستوه می‌آورد و بیهوده نیست که سلول انفرادی را از مصادیق شکنجه برشمرده اند.
انسان‌ها در رویارویی و ستیز با تنهایی، به گونه‌های چندی از ارتباط پناه برده اند که ارتباط با خود، ارتباط با دیگران، ارتباط با طبیعت و ارتباط با خدا از آن جمله اند و بر آنم تا از همین آخری بنویسم.

آدمیان در دوره‌های گوناگون تاریخی به شیوه‌ها و آیین‌های مختلفی به برقراری ارتباط با خدا یا خدایان خویش پرداخته اند. گاه در خلوت خویش با آن نیروی ماورایی که نقش‌های حک شده بر دیواره غارهای کهن خبرش می‌دهند و گاه در قالب مناسک و آیین‌های گروهی در نیایشگاه‌هایی چون زیارتگاه سترگ چغازنبیل یا زیگورات سیلک. گاه چونان مسلمانان در طواف به دور کعبه و گاه چون مسیحیان در نشست‌های یکشنبه‌های کلیسایی. گاه با تعظیم در برابر بتی از سنگ و چوب و گاه با نیایش در برابر الهه‌های گونه گون. گاه با حرکات موزون گروهی و گاه با خوانش پاره ای اذکار و اوراد.
بی‌گمان هر انسانی با هر مرام و مسلکی –حتی بی‌باور به وجود خدایی ورای بشر- ارتباط با منبع فراتری را هرچند ضعیف و نارسا آزموده است و اگر بر سر یکدندگی و سخت‌سری نباشد، با مفهوم این ارتباط آشناست. ارتباطی پیچیده که چندان در قاب و چارچوب تعاریف نمی‌گنجد و در بند واژگان نمی‌آید.
گویی نیایش و پرستش از پایدارترین و دیرسالترین جنبه‌های روح آدمیزاده است که همواره در همگان بوده است و تنها شیوه عرضه آن و معبودی که خضوع و خشوع‌ها به درگاهش صورت می‌پذیرد از آدمی به آدم دیگر دگرگون می‌شود.
در نگاه اسلام نیز ذات خداوندگار یکتای یگانه شایسته تعظیم و تسبیح است و آدمیان بایسته است که سپاس و ستایش خویش را به آستان او عرضه دارند.
انسان مسلمان بر آن است تا به مقام نزدیکی کردگار دست یابد که قدرت و غنای مطلق است و در این راه نخست باید از خویش بگذرد و در او محو شود:
چو در سجود خودستی مگو خدای پرستم ، خداپرست شوی آن زمان که خود نپرستی
مسلمان در ارتباط حقیقی با معبود نه تنها باید از خویش بگذرد که همه گونه‌های دیگر ارتباط با دیگران و طبیعت پیرامون را نیز باید متأثر از ارتباط با خدای خویش بنا کند.
او همواره در آموزه‌های دینی هشدار می‌بیند که آفرینش آدمی عبث و بیهوده نیست؛ که به حال خود رها نشده است؛ که هر چه در عالم هست، مظهری از ذات خداست و انسان در برابر آن مسوول است؛ که حرمت نهادن به حق الناس بایسته است؛ که هر کنش آدمی بر نظام طبیعت اثرگذار است؛ که خدا بر همگان و بر افکار و رفتارشان آگاه و ناظر است؛ که ...
ارتباط مسلمان با خدا ارتباطی دو سویه است. هم خدا با بنده اش به سخن‌گویی می‌پردازد و هم بنده در بی‌پرواترین و آزادانه ترین شکلی راز دل به او می‌گوید. هم خدا کلام خویش را در قرآن به بندگان ارزانی داشته و هم انسان مسلمان در گونه‌های چندگانه عبادت و پرستش از برپاداشتن نماز تا راز و نیاز به گفت‌و‌گو با آفریدگار یکتا می‌پردازد.
و پروردگار در آیه ای از کتاب خود بر این دو سویگی ارتباط این‌سان اشارت داشته است که: "فاذكرونى اذكركم" (به يادم باشيد تا به يادتان باشم).
در تکمیل این نوشتار و ذکر اثربخشی ارتباط با خدا در گریز از تنهایی، گزیده ای از یادداشت یکی از رهاشدگان از بند ناآرامی‌های پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران –حمزه غالبی- را گواه می‌آورم که نوشته است:
"... وقتی خودت را تنهای تنها می‌یابی، درست در اوج احساس بی‌پناهی، تنها تصور اینکه قدرتی هست که صدای تو را از درون سلول تنگ می‌شنود و دیوارهای بلند مانعی برای حس کردن دست‌های مهربانش روی شانه ات نیست، تو را از فرو پاشیدن حفظ می‌کند. در آن لحظات او تنها تکیه گاهت است که می‌توانی به آن پناه بری. الطافش را حس کردم و رد معجزاتش را دیدم.
انفرادی فرصت خوبی بود برای اینکه ترجمه قرآن را بارها مرور کنم. یک آیه هست که مضمون آن در قرآن چند بار تکرار شده است: انسان وقتی در شرایط سخت قرار می‌گیرد به یاد خدا می‌افتد و چون پایش به ساحل می‌رسد فراموشکار می‌شود. اکنون این یادداشت را می‌نویسم که اگر روزی الطاف خداوند را فراموش کردم این یادآوری تذکری باشد تا ظلم و تعدی که به من رفته است را فراموش نکنم و یاد او در ذهنم زنده بماند."

۱۳ شهریور ۱۳۸۸

فرش به سان رسانه ای کهن

هنوز پانصد سالی مانده بود به میلاد مسیح که ایرانیان هنرمند و چیره‌دست، همچنان که در کشاورزی و ذوب فلزات و سفالگری مهارت اندوخته بودند، در کار بافت نیز به اندازه ای از زبردستی رسیدند که دستبافته ای چون فرش "پازیریک" را آفریدند.
یادگاری که سده‌های متمادی در میان یخ‌های دره آلتایی پنهان بود و سر آخر باستان‌شناسی که به واکاوی گور پادشاهان سکایی سرگرم بود، پیدایش کرد و بی‌درنگ از شباهت آن به نقش برجسته‌های تخت جمشید سخن گفت. فرش 2500 ساله ای که پازیریک نامش دادند، رخ نمود تا از دیرینگی هنر- صنعت بافت در میان ایرانیان بگوید و انسان این عصر را با اندیشه و خرد و هنر انسان روزگاران کهن آشنا سازد.
بر این باورم که فرش نیز همچون دیگر یادگارهای کهن این سرزمین که تاریخ و تمدن دیرینش را چونان حافظه ای تاریخی همراه خویش ساخته اند، همچون سفالینه‌های منقوش شوش و سیلک، همچون مفرغ‌های لرستان، همچون سنگ نوشته‌های بیستون و همچون کتاب‌های تصویری مانی، از نگرش‌ها و گرایش‌های پیشینیان ما سخن می‌گویند و راه ارتباط ما با آنانند. گویی رسانه ای هستند که هماره پیام فرهنگ، تمدن و هنر ما را انتشار می‌دهند و از پس سده‌ها و هزاره‌ها همچنان به پیام‌رسانی سرگرمند.

فرش نه تنها در ازمنه دور که امروز نیز ویژگی رسانه ای دارد و ابزاری برای بیان اندیشه به بینندگان است. طرح‌ها و نقوش، بازی رنگ‌ها و سایه روشن‌ها، ترکیب‌بندی و اندازه‌ها، نوع بافت و مواد مصرفی در فرش، نه تنها پیام پیشینیان را به ما می‌رساند که پیام امروزیان را نیز به باشندگان دیگر سرزمین‌ها و به نسل‌های پسین منتقل می‌کند.
طراح و بافنده در نگاره‌هایی که بر فرش پدید می‌آورند، انگاره‌های ذهنی خود را پیاده کرده و خواسته‌ها، ارزش‌ها و آرزوهایشان را ماندگار می‌سازند. گاه از حکایت حال خویش سخن می‌گویند، گاه نمادهای اسطوره ای کهن را تکرار می‌کنند و گاه برداشتی تجریدی از آنچه پیرامون خویش می‌بینند را ترسیم می‌کنند.
نمونه را برای زمینی کردن پردیس، باغ بهشت را در فرش می‌آورند و با قرار دادن حوض آبی در مرکز آن به نام "ترنج"، فضای گلستان و بوستانی بهشتی را پیرامونش نقش می‌زنند.
نمونه را از "درخت" به عنوان نمادی اسطوره ای به نشانه نوزایی، منبع زندگی و بی‌پایانی و از "نیلوفر آبی" به‌سان یادگاری از افسانه میترا و آیین آن بهره می‌برند.
نمونه را از نقشمایه باستانی "سواستیکا" به هیبت "گردونه خورشید" و با اشاره به مرکزیت خورشید در تمدن ایران باستان بهره می‌جویند و یا نگاره "بته" را به سان درخت سروی که تارکش از باد خم شده، به نشانه خرمی و همیشه بهاری نقش می‌کنند.
نمونه را در گبه‌های عشایری که قصه رمه و شبان و آب و آفتاب و کوچ و دلدادگی عروس و داماد و اسبی که به سیاه چادر عشق می‌رود را به تصویر می‌کشند و یا در دستبافته‌های ترکمنی که نشانه (تمغا) یا توتم (اونقون) طایفه خویش را نقش می‌زنند.
و فرش نه تنها رسانه ای برای رساندن پیام طراح و بافنده آن که سخنگویی برای فرهنگ، هنر، تمدن، اقتصاد و زیست ایران و ایرانی هم هست.
گفته اند که رسانه‌ها دارای بار فرهنگی و اجتماعی هستند و مگر جز این است که فرش دستباف ایران بار سترگی از تاریخ و تمدن ایرانی را بر دوش می‌کشد و برای قرن‌های متمادی به اقتصاد، اشتغال و معیشت خانوارهای ایرانی گره خورده است؟
گفته اند که هر رسانه ای زبان، سبک، فن، نظام نشانه گذاری، سنت و زیبایی‌شناسی ویژه خود را دارد و مگر جز این است که فرش دستباف ایران در طراحی، رنگرزی و بافت، در جنس و اندازه و... صاحب زبان و بیانی خاص، فنون و تکنیک‌هایی ویژه، نمادها و نشانه‌هایی انحصاری و زیبایی‌شناسی یگانه خویش است؟
گفته اند که رسانه‌ها دنیایی را به ما نشان می‌دهند که گرچه حقیقی به نظر می‌رسد اما مجازی است و مگر جز این است که دنیای ترسیم شده بر گستره فرش دستباف ایران برداشتی نمادین و مجازی از حقیقت است؟
گفته اند که رسانه‌ها پیام‌ها را یکسان انتشار می‌دهند اما دریافت معناها از سوی مخاطبان یکسان نیست و معانی در ذهن آدمیان متفاوتند و مگر جز این است که پیام‌های نهفته در فرش دستباف ایران نیز برای هر مخاطبی به گونه ای رمزگشایی می شود و هر کسی از ظن خود یارش می‌شود؟
گفته اند که در رسانه‌ها نمی‌توان شکل و محتوا را جدا از هم دانست چرا که این دو بر هم اثرگذارند و مگر جز این است که در فرش دستباف ایران نیز اندازه، جنس مواد اولیه، کیفیت و نوع بافت، شیوه رنگرزی و... بر محتوای پیام اثر می‌گذارد؟
گفته اند که رسانه‌ها با بهره‌گیری از وانموده‌ها، واقعیت‌ها را بازسازی می‌کنند و تصاویر رسانه‌ها عینی نیستند و مگر جز این است که بر فرش دستباف ایران نیز وانمایی واقعیت را شاهدیم و نمونه را تمثیلی از بهشت حقیقی بر آن نقش می‌شود؟
گفته اند که بعد زیبایی‌شناسی مخاطب از رسانه، بستگی به توان او در فهمیدن، لذت بردن و ارزش‌یابی محتوای پیام‌های آن رسانه از دیدگاه هنری دارد و مگر جز این است که مخاطب فرش دستباف ایران نیز به اندازه درک و توان خود از زیبایی‌ها و پیام‌های نهفته در آن بهره می‌برد؟
بر این گمانم که این رسانه عهد کهن را بیش از اینها باید واکاوید.