۲۰ شهریور ۱۳۸۸

چارچوب سازی رسانه ای

در این ماه‌های پس از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران، اگر از مخاطبان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و رسانه‌های دولتی پرسش شود که "سران اغتشاشات اخیر کیانند؟"، بی‌درنگ از دو نامزد معترض به نتایج انتخابات نام می‌برند و نقش دو رییس جمهور پیشین را نیز نادیده نمی‌انگارند؛ در حالی که هیچگاه نام این افراد به صورت رسمی از این رسانه‌ها به عنوان "سران اغتشاش" ذکر نشده است! این مصداق‌یابی چگونه رخ داده است؟
به گمان من پاسخ را می‌توان در یکی از نظریه‌های ارتباطی جست که آن را "چارچوب سازی"، "چارچوب گذاری" و یا "قاب بندی" (Framing) خوانده اند.
بر پایه این نظریه، رسانه‌ها توجه خود را بر برخی رویدادها و موضوعات متمرکز می‌کنند (برجسته سازی) و سپس آنها را در چارچوب یک محدوده معنایی خاص قرار می‌دهند. به دیگر سخن رسانه‌ها به مخاطبان می‌گویند که درباره چه فکر کنند و سپس تا اندازه ای چگونه فکر کردن را نیز در چارچوبی که از پیش ساخته و پرداخته شده است به آنان تحمیل می‌کنند.
رسانه‌ها در ارایه پیام و تببین مطالب خود از شعارها و نمادهایی متناسب با ارزش‌ها و هنجارهای مخاطبان بهره می‌برند و با مارک‌دار کردن برخی مفاهیم به گونه ای قابل فهم و پذیرش همگان، معنای مورد نظر خود را بسته‌بندی شده و آماده در اختیار مخاطب قرار می‌دهند.
این شیوه ارایه پیام، به مخاطب در فهم مسایل دشوار و پیچیده یاری می‌رساند و همراه شدن او با پیام را تسهیل می‌کند. هنگامی که ارایه پیام در چارچوب باورها و انگاره‌های ذهنی مخاطب باشد، پذیرش آن آسان‌تر شده و مخاطب در پردازش اطلاعات تازه، آنها را بر اساس چارچوب‌های ذهنی پیشین طبقه‌بندی و تفسیر می‌کند.
برای روشن شدن بیشتر این مطلب از برخی چارچوب‌های رایج در رسانه‌ها بهره می‌گیرم که به قالب‌هایی آشنا برای مخاطبان ایرانی رسانه‌ها بدل شده اند:
هنگامی که واژه "آفریقا" را می‌شنویم، مجموعه ای از مفاهیم و انگاره‌ها در ذهن رژه می‌روند که "ایدز"، "سیاهی"، "فقر"، "سوء تغذیه" و... از آن جمله اند. با شنیدن واژه "تروریسم"، واژگان و مفاهیمی چون "بنیادگرایی"، "خشونت‌طلبی"، "عملیات انتحاری"، "القاعده"، "طالبان"، "اسلام‌گرایی افراطی" و... به ذهن هجوم می‌آورند. سخن از "فلسطین" که به میان بیاید، "صهیونیسم"، "نژادپرستی"، "انتفاضه"، مقاومت" و... یادآوری می‌شود. در همین شمارند واژگانی مانند "اعتیاد"، "سد کنکور"، "غول گرانی"، "جنگ سرد" و... که تصاویر ذهنی عمیق و معانی کلامی پرشماری را در ذهن تداعی می‌کنند.
یورش این مجموعه از معانی و مفاهیم به ذهن، ریشه در چارچوبی دارد که رسانه‌ها برای ما ساخته اند. رسانه‌ها کلمات را دارای بار معنایی دلخواه خود کرده اند و با زدن برچسب به واژگان، به مخاطب توان طبقه بندی اطلاعات جدید بر پایه چارچوب‌های پیش ساخته می‌دهند. به دیگر سخن رسانه‌ها با بهره گیری از نظریه چارچوب سازی، مخاطبان را در قالب ذهنیتی خاص قرار می‌دهند و ساختار ذهنی مشخصی را برایش رقم می‌زنند. همين برچسب‌دار شدن واژگان و قالب‌بندي شدن مفاهيم است كه مرز باريك ميان "چارچوب سازي" با "تداعي معاني" (Priming) را آشكار مي‌كند.
با این وصف، عجیب نیست که مخاطب صرف رسانه‌های حاکمیتی در کشور، نامزدهای معترض به نتایج انتخابات را سران اغتشاش بداند و مجموعه آنانی را که شعار "رأی من کجاست؟" سر داده بودند، "اغتشاشگر"، "آشوبگر"، "بر‌هم زننده امنیت ملی" و... بشناسد چرا که پیام‌ها در چنین چارچوبی به او عرضه شده اند.
بر پایه نظریه چارچوب سازی، رسانه‌ها افکار عمومی را به سمت و سوی موضوعی که دلخواه است می‌کشانند و آن را در قاب و قالبی خاص ارایه می‌دهند و این کنشگران رسانه ای هستند که به ساختن این چارچوب‌ها می‌پردازند.
رسانه‌ها و دروازه بانان رسانه ای، رویدادها و موضوعات مورد پردازش را به شکل مطلوب خود سازماندهی و ارایه می‌کنند و در این ارایه نیز نحوه بیان، انتخاب واژه و لحن، چینش صوت و تصویری که همراه پیام است و... به مدد چارچوب‌های پیش ساخته می‌آیند و سرانجام، این مخاطب است که بسته ای آماده را دریافت می‌کند و با تصورات قالبی و انگاره‌های از پیش موجود خود به تفسیر و درک پیام دریافتی می‌پردازد.
به بیانی ساده‌تر، ما مخاطبان رسانه‌ها مجموعه رویدادها و پدیده‌ها را در چارچوبی خاص می‌بینیم که آنان از پیش برایمان تدارک دیده اند.
بر پایه این نظریه ارتباطی، چه جای شگفتی است اگر مخاطبی که تنها به رسانه‌های رسمی کشور دسترسی دارد، آنچه رخ داده را اغتشاش بداند و نامزدهای معترض را سران اغتشاش بشمارد؟ همچنان که مخاطب رسانه‌های برون‌مرزی در چارچوبی دیگر و با انگاره‌های ذهنی دیگرگونی می‌اندیشد.

۲ نظر:

  1. مي شود گفت فريمينگ همان رنگ كردن گنجشك و قالب كردنش به عنوان قناري است؟!

    پاسخحذف