این جمله ریشه در هراس دیرین و همیشگی انسان از "تنهایی" دارد که او را هماره به اجتماعی زیستن واداشته است. آدمیان یکسره از تنهایی گریخته اند و به برقراری ارتباط با دیگران پرداخته اند. دهشتناکی یورش تنهایی به انسان به اندازه ای است که جامعهشناسی چون "دورکیم"، بارزترین علت خودکشی به ویژه در جوامع مرفه را نه فقر یا ناتوانی که "تنهایی" دانسته و از آن به "خلاء اجتماعی" یاد کرده است.
تنهایی، آدمی را له میکند، در هم میفشرد، به ستوه میآورد و بیهوده نیست که سلول انفرادی را از مصادیق شکنجه برشمرده اند.
انسانها در رویارویی و ستیز با تنهایی، به گونههای چندی از ارتباط پناه برده اند که ارتباط با خود، ارتباط با دیگران، ارتباط با طبیعت و ارتباط با خدا از آن جمله اند و بر آنم تا از همین آخری بنویسم.
آدمیان در دورههای گوناگون تاریخی به شیوهها و آیینهای مختلفی به برقراری ارتباط با خدا یا خدایان خویش پرداخته اند. گاه در خلوت خویش با آن نیروی ماورایی که نقشهای حک شده بر دیواره غارهای کهن خبرش میدهند و گاه در قالب مناسک و آیینهای گروهی در نیایشگاههایی چون زیارتگاه سترگ چغازنبیل یا زیگورات سیلک. گاه چونان مسلمانان در طواف به دور کعبه و گاه چون مسیحیان در نشستهای یکشنبههای کلیسایی. گاه با تعظیم در برابر بتی از سنگ و چوب و گاه با نیایش در برابر الهههای گونه گون. گاه با حرکات موزون گروهی و گاه با خوانش پاره ای اذکار و اوراد.
بیگمان هر انسانی با هر مرام و مسلکی –حتی بیباور به وجود خدایی ورای بشر- ارتباط با منبع فراتری را هرچند ضعیف و نارسا آزموده است و اگر بر سر یکدندگی و سختسری نباشد، با مفهوم این ارتباط آشناست. ارتباطی پیچیده که چندان در قاب و چارچوب تعاریف نمیگنجد و در بند واژگان نمیآید.
گویی نیایش و پرستش از پایدارترین و دیرسالترین جنبههای روح آدمیزاده است که همواره در همگان بوده است و تنها شیوه عرضه آن و معبودی که خضوع و خشوعها به درگاهش صورت میپذیرد از آدمی به آدم دیگر دگرگون میشود.
در نگاه اسلام نیز ذات خداوندگار یکتای یگانه شایسته تعظیم و تسبیح است و آدمیان بایسته است که سپاس و ستایش خویش را به آستان او عرضه دارند.
انسان مسلمان بر آن است تا به مقام نزدیکی کردگار دست یابد که قدرت و غنای مطلق است و در این راه نخست باید از خویش بگذرد و در او محو شود:
چو در سجود خودستی مگو خدای پرستم ، خداپرست شوی آن زمان که خود نپرستی
مسلمان در ارتباط حقیقی با معبود نه تنها باید از خویش بگذرد که همه گونههای دیگر ارتباط با دیگران و طبیعت پیرامون را نیز باید متأثر از ارتباط با خدای خویش بنا کند.
او همواره در آموزههای دینی هشدار میبیند که آفرینش آدمی عبث و بیهوده نیست؛ که به حال خود رها نشده است؛ که هر چه در عالم هست، مظهری از ذات خداست و انسان در برابر آن مسوول است؛ که حرمت نهادن به حق الناس بایسته است؛ که هر کنش آدمی بر نظام طبیعت اثرگذار است؛ که خدا بر همگان و بر افکار و رفتارشان آگاه و ناظر است؛ که ...
ارتباط مسلمان با خدا ارتباطی دو سویه است. هم خدا با بنده اش به سخنگویی میپردازد و هم بنده در بیپرواترین و آزادانه ترین شکلی راز دل به او میگوید. هم خدا کلام خویش را در قرآن به بندگان ارزانی داشته و هم انسان مسلمان در گونههای چندگانه عبادت و پرستش از برپاداشتن نماز تا راز و نیاز به گفتوگو با آفریدگار یکتا میپردازد.
و پروردگار در آیه ای از کتاب خود بر این دو سویگی ارتباط اینسان اشارت داشته است که: "فاذكرونى اذكركم" (به يادم باشيد تا به يادتان باشم).
در تکمیل این نوشتار و ذکر اثربخشی ارتباط با خدا در گریز از تنهایی، گزیده ای از یادداشت یکی از رهاشدگان از بند ناآرامیهای پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران –حمزه غالبی- را گواه میآورم که نوشته است:
"... وقتی خودت را تنهای تنها مییابی، درست در اوج احساس بیپناهی، تنها تصور اینکه قدرتی هست که صدای تو را از درون سلول تنگ میشنود و دیوارهای بلند مانعی برای حس کردن دستهای مهربانش روی شانه ات نیست، تو را از فرو پاشیدن حفظ میکند. در آن لحظات او تنها تکیه گاهت است که میتوانی به آن پناه بری. الطافش را حس کردم و رد معجزاتش را دیدم.
انفرادی فرصت خوبی بود برای اینکه ترجمه قرآن را بارها مرور کنم. یک آیه هست که مضمون آن در قرآن چند بار تکرار شده است: انسان وقتی در شرایط سخت قرار میگیرد به یاد خدا میافتد و چون پایش به ساحل میرسد فراموشکار میشود. اکنون این یادداشت را مینویسم که اگر روزی الطاف خداوند را فراموش کردم این یادآوری تذکری باشد تا ظلم و تعدی که به من رفته است را فراموش نکنم و یاد او در ذهنم زنده بماند."
رب الشرحلی صدری...
پاسخحذف