۱۲ فروردین ۱۳۹۰

اكسيژني براي سوختن خودكامگان

بيش از دو دهه از روزگاري كه زين العابدين بن‌علي در قامت يك افسر كاركشته امنيتي در كودتايي بدون خونريزي قدرت را از حبيب بورقيبه ربوده و بر مسند رياست جمهوري تونس نشسته بود مي‌گذشت. همچنان‌كه سه دهه از تكيه زدن حسني مبارك بر اريكه رياست جمهوري مصر گذشته بود و اين دو همسان با شماري ديگر از ديكتاتورهاي عرب تنها چيزي كه در ياد نداشتند حقيقتي به نام "مردم" بود و آسوده خاطر سر در لاك خويش فرو برده و حكم مي‌راندند كه ناگهان جرقه اي زده شد و خوش گفته اند كه: "يك شعله بس است خرمني را". محمد بوعزيزي كه جواني بود دانش اندوخته و در تصاحب شغل ناتوان مانده، خود سوزاند و شراره حاصل از سوختن وي، هيمه انبوه فرمانروايي اميران عرب را به آتش كشيد.

اكسيژن لازم براي گر گرفتن اين آتش و دامن گستراندن آن چه بود جز رسانه و ارتباطات نو؟

شايد اگر مانند اين خودسوزي و بلكه صدها و هزارها خودسوزي در دهه‌ها و سده‌هاي پيشين رخ مي‌داد، خبرش از مرزهاي منطقه وقوع فراتر نمي‌رفت و كسي را از احوالات مردم آن ديار خبري نمي‌بود اما امروز كه همه ما به مدد فناوري‌هاي ارتباطي در دهكده اي جهاني زيست مي‌كنيم و رشد شتابنده و گسترش فراگير رسانه‌ها و ابزار ارتباطي امكان گل اندود كردن خورشيد را از حاكمان گرفته است، روزگار ديگري آغاز شده است.

امروز جواني در يكي از خيابان‌هاي قاهره بر تصوير مبارك لگد مي‌كوبد، دختركي يمني در كاريكاتوري حكومت علي عبدالله صالح را به سخره مي‌گيرد، پسركي ليبيايي عكس بزرگ سرهنگ قذافي را پاره مي‌كند، نوجواني بحريني نظام آل خليفه را بر زمين و ديوارهاي ميدان لولو به نقد مي‌كشد،... و ديگراني اين به زيركشيدن‌ها و سخره گرفتن‌ها را به اشاره دكمه اي روانه دنياي مجازي مي‌كنند و ساكنان گيتي را از ماجرا آگاه.

و اين‌ها نشانه هايي اميدبخش از شروع دوراني تازه است. گويي ديگر آن روزگار به سر آمده است كه كساني سر خويش به زير برف نگاه دارند و ديگران را همچون خويش غافل بپندارند. ديگر آن هنگامه به پايان آمده است كه عده اي لحاف بر سركشيده و نيت كنند تا دنيا را همسان با اذهان سنگواره اي خود متوقف نگاه دارند. ديگر آن عهد به سرآمده است كه كساني را مجال آن باشد تا بخواهند گاه طلوع خورشيد را مقرر كنند آنچنان‌كه شاملو در وصفشان گفته است: "خورشيد را گذاشته/ مي‌خواهد با اتكا به ساعت شماطه دار خويش/ بيچاره خلق را متقاعد كند/ كه شب/ از نيمه نيز برنگذشته است".

امروز ساز و برگ‌هاي تازه ارتباطي از هر شهروند، روزنامه نگاري ساخته اند كنشگر و هوشمند كه هر مرزي را در مي‌نوردد و نهايتي نمي‌شناسد. هر ممنوعه و محصوره اي را پشت سر مي‌گذارد و پيامش را در لحظه اي جهاني مي‌كند. اسرار مگوي حاكمان و اميران را چنان جار مي‌زنند كه: "داستاني است كه هر بي‌سر‌و پا مي‌داند"!

اين شهروندان روزنامه نگار سوار بر محمل‌هايي نو كه به مدد فناوري هاي تازه ارتباطي رخ نموده اند كنش اجتماعي تازه اي را نمايش مي‌دهند، مسافر دنياي مجازي مي‌شوند، بر محتويات كشكول يوتيوب مي‌افزايند،... و جهاني مي‌شوند.

بر اين گمانم كه اگر سه دهه پيش از اين انقلاب اسلامي در ايران را "انقلاب نوار كاست" نام دادند كه بر بستر اين ابزار ارتباطي و اطلاع‌رساني توانسته بود پيام‌هاي رهبرش را به بدنه جامعه برساند، انقلاب‌هاي عربي امروز را مي‌توان "انقلاب اينترنت و شبكه‌هاي اجتماعي" ناميد. انقلاب‌هايي كه فارغ از نتيجه و داوري درباره روايي يا ناروايي‌شان، از آغاز زمانه اي ديگر خبر مي‌دهند.

خوب يا بد، روزگار ديگري در راهست!