آدمیزاده را هرچه بیشتر تنگ بگیری، شیداییاش به رهایی افزون میشود. هرچه بیشتر در بند کنی، بیشتر پابند آزادی میشود. هرچه بیشتر باز داری، آزمندتر میشود و شنیده ایم که: "الانسان حریص علی مامنع".
نیای آدمیزادگان نیز چنین بود که میوه درخت آگاهی را با آزمندی تمام گاز زد و به بهشت بیخبری پشت پا زد. از آن روز تاکنون فرزندانش در جستوجوی خبر و دانستن و آگاهی، خطرها به جان خریده اند و از آسودگی بیخبری گریخته اند.
خردمندان تبار آدم یکسره بر خویش و بر خویشانشان هشدار داده اند که توانایی را باید در دانایی جست و "هر که را افزون خبر، جانش فزون".
یکی چون حافظ پیامش این بود که: "ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی" و یا پیش از او یکی چون رودکی گفته بود که:
"دانش اندر دل چراغ روشن است / وز همه بد بر تن تو جوشن است"
با این همه در میان این فرزندان، هر که قدمی کج برمیداشت، هر که خویی قابیلی از خود نشان میداد، هر که بهره ای فزونتر میطلبید، هر که زر و زور و تزویر به یاری میخواست، هر که خود تواناتر از دیگران میجست و هر که سودای چیرگی بر دیگران داشت، بر آن بود تا دانستن را در انحصار خود درآورد و خلق را در بیخبری نگهدارد.
از گذشته تا به امروز کسانی نخواسته و نمیخواهند که دانستن حق همگان باشد و هزینه ها داده اند برای بستن گوش و چشم آدمیان.
نمونه را گذشتههای دور سرزمین خودمان که شرح گرانی دارد از کتاب ستیزیها و کتاب سوزیها مانند سوختن کتابهای مانویان در عهد ساسانیان و سوختن کتابخانه بزرگ ری به دست محمود غزنوی و یا روایتهای تاریخی که بر سانسورهای حکومتی گواهی میدهند مانند آن که نقل شده است حاکمان بر کار کاغذ فروشان و نسخه نویسان نظارت داشتند و حتی فروش کاغذ به همگان آزاد نبوده چرا که احتمال میرفته در نوشتن شهادتنامه دروغ و یا نوشتن سخنانی علیه دین و آیین به کار رود و نیز آن که فروش پاره ای از کتابها ممنوع بوده است.
پیشتر که میآییم، پس از ورود روزنامه به کشور ناصرالدین شاه قاجار برای نگاهبانی دقیق آنچه نشر میشد، اداره مطبوعات دولتی را پی افکند و چنین حکم کرد که: "اداره مطبوعات دولتی در تهران، دستورهای لازم را به همه چاپخانه بدهد و آنها را راهنمایی کند و از انتشار جزوات و کتابهایی که برخلاف آداب ملی و دولت علیه باشد، جلوگیری نماید" و رییس این اداره در کتاب خود چنین آورده است که: "مقرر گردید که هیچ کتابی و جریده و اعلانی و امثال ذلک، در هر کارخانه از مطابع جمیع ممالک محروسه ایران مطبوع نیفتد الا پس از ملاحظه مدیر این اداره و امضای وی".
هرچه پیشتر بیاییم، با رخ نمودن گونههای پرشمار ابزار آگاهیرسانی، تلاش در مراقبت از آگاهیهای مردم چهرههای متنوعی یافت و نمونه را رضاشاه پهلوی که با فراگیر شدن خطوط تلگراف در دوره او، همه این خطوط را پس از چندی از خارجیها گرفت و در انحصار دولت آورد و با گسترش سامانه پستی به شیوه امروزی، در این وادی نیز محدودیتها را چنان به کار گرفت که در نامه وزیر پست و تلگرافش میخوانیم: "طبق ماده 6 قانون پستی، اداره پست از قبول کارتهای پستی و کتابها و جراید و مطبوعات و تصاویر و اشکالی که سبب شورش و فتنه یا مخالف قوانین مذهبی یا اخلاقی بوده باشد، امتناع دارد".
نظمیه رضاشاه همچنین با شروع به کار برنامه فارسی رادیو لندن از دو مغازه رادیوفروش در پایتخت خواسته بود تا فهرست خریداران رادیو را ارایه کنند و مأمورانش را آموزش داده بود تا آمد و شد به خانه های دارای رادیو را گزارش کنند و بنویسند که چه کسانی کدامین برنامهها را شنیده اند.
و باز در زمان سلطنت هماو بود که رادیو برای اولین بار در ایران در گیر و دار جنگ جهانی دوم افتتاح شد و نخست وزیر دستور داده بود که گفتارهای سیاسی به ویژه اخبار جنگ قبل از پخش، توسط شخص او بررسی شود.
در همین دهههای اخیر هم هر ابزار تازه ارتباطی و هر رسانه نوپدیدی که رخ نموده است، به گناه در هم شکستن بندها و مرزها و فزون ساختن آگاهیها دشنام دیده است و ناسزا شنیده است.
باز شدن دو صفر تلفنها و امکان برقراری ارتباط راه دور از خانه مشترکان با مخالفت شدید ساواک شاهنشاهی روبهرو شده بود و یا پس از آن خرید و فروش و استفاده از دستگاه پخش ویدئو در کشور ما ممنوع بود. ویدئو به شیوههای غیرقانونی و قاچاق به کشور راه مییافت و کم کم چنان فراگیر شد که حاکمان دانستند به جای پاک کردن صورت مسأله راه دیگری باید جست و موسسه رسانههای تصویری ساختند تا فیلمهای ویدئویی مجاز عرضه کند و این دستگاه از منع به در آمد.
در خدمت گرفتن دستگاه دورنگار با نگاهی مجرمانه همراه بود و البته تنها با مجوز وزارت پست و تلگراف و تلفن میسر میبود. همچنان که دستگاه فتوکپی و نیز چاپگر لیزری ممنوع بود. بر کارکرد تجاری و غیر سیاسی این ابزار تا اندازه ای تأکید شد که از منع به در آمدند.
آنتنهای بشقابی دریافت برنامههای ماهواره ای ممنوع بود و هست اما آنقدر گسترش یافت و فراگیر شد که امروز مبارزه با آن با همه بگیر و ببندها به شوخی میماند و این بار به جای حذف آنتنها، با سلاح پارازیت سعی در مهار امواج دارند.
اینترنت نیز با سد فیلترینگ روبهروست و هنوز شهروندان برای استفاده از اینترنت پر سرعت در خانههای خود به مجوز قانونی نیاز دارند و سیاهه ممنوعیتها و محدودیتها همچنان به گونههای مختلف تداوم دارد و باز در بسته نگاه داشتن چشم و گوش خلق در تلاشند.(*)
برای این همه سدسازی در برابر جریان آگاهیها، مانعتراشی در برابر باخبر شدن خلق، محدود ساختن ابزارهای ارتباطی، تلاش حاکمیت در افزایش توان بازدارندگی و منع، کاهش سرعت حرکت شهروندان در بزرگراههای اطلاعاتی، کاستن از میزان دسترسی آدمیزادگان به دانایی و کوشش در بستن گوشها و چشمها، چه اندازه هزینه شده است؟ و چه سرمایههایی در این راه به هدر رفته است؟
تاریخ چنین حکم میکند که: آدمیزاده تشنه دانستن است و هرچه بیشتر بازداشته شود، آزمندانهتر به سوی آگاهی و دانایی شتاب میگیرد.
آنان که گوشها و چشمها را بسته میخواهند آیا خود بر این حکم تاریخی شنوا و بینایند؟
ز دانش به اندر جهان هیچ نیست
پاسخحذفآنان میخواهند فقط خود ببینند و خود بشنوند و دیگران از این نعمت بیبهره باشند.
پاسخحذفسبز باشی
با سلام
پاسخحذفقلم توانایی دارید ولی طولانیست. سعی کنید کمی کوتاهتر بنویسید.
امروز کمتر کسی فرصت خواندن مطالب طولانی دارد. م.فق باشید