۳۰ مهر ۱۳۸۸

به دنبال آگاهی

آدمی­زاده تشنه دانستن است. شیفته نور افکندن بر تاریکی­هاست. دلبسته آشکار شدن پنهان­هاست. دلشده بیرون آمدن اسرار از پس پرده­هاست. دلباخته رخ نمودن پریرویان از پیچه و پوشش و مستوری است.
آدمی­زاده را هرچه بیشتر تنگ بگیری، شیدایی­اش به رهایی افزون می­شود. هرچه بیشتر در بند کنی، بیشتر پابند آزادی می­شود. هرچه بیشتر باز داری، آزمندتر می­شود و شنیده ایم که: "الانسان حریص علی مامنع".
نیای آدمی­زادگان نیز چنین بود که میوه درخت آگاهی را با آزمندی تمام گاز زد و به بهشت بی­خبری پشت پا زد. از آن روز تاکنون فرزندانش در جست­و­جوی خبر و دانستن و آگاهی، خطرها به جان خریده اند و از آسودگی بی­خبری گریخته اند.
خردمندان تبار آدم یکسره بر خویش و بر خویشانشان هشدار داده اند که توانایی را باید در دانایی جست و "هر که را افزون خبر، جانش فزون".
یکی چون حافظ پیامش این بود که: "ای بی­خبر بکوش که صاحب خبر شوی" و یا پیش از او یکی چون رودکی گفته بود که:
"دانش اندر دل چراغ روشن است / وز همه بد بر تن تو جوشن است"

با این همه در میان این فرزندان، هر که قدمی کج برمی­داشت، هر که خویی قابیلی از خود نشان می­داد، هر که بهره ای فزونتر می­طلبید، هر که زر و زور و تزویر به یاری می­خواست، هر که خود تواناتر از دیگران می­جست و هر که سودای چیرگی بر دیگران داشت، بر آن بود تا دانستن را در انحصار خود درآورد و خلق را در بی­خبری نگه­دارد.
از گذشته تا به امروز کسانی نخواسته و نمی­خواهند که دانستن حق همگان باشد و هزینه ها داده اند برای بستن گوش و چشم آدمیان.
نمونه را گذشته­های دور سرزمین خودمان که شرح گرانی دارد از کتاب ستیزی­ها و کتاب سوزی­ها مانند سوختن کتاب­های مانویان در عهد ساسانیان و سوختن کتابخانه بزرگ ری به دست محمود غزنوی و یا روایت­های تاریخی که بر سانسورهای حکومتی گواهی می­دهند مانند آن که نقل شده است حاکمان بر کار کاغذ فروشان و نسخه نویسان نظارت داشتند و حتی فروش کاغذ به همگان آزاد نبوده چرا که احتمال می­رفته در نوشتن شهادت­نامه دروغ و یا نوشتن سخنانی علیه دین و آیین به کار رود و نیز آن که فروش پاره ای از کتابها ممنوع بوده است.
پیشتر که می­آییم، پس از ورود روزنامه به کشور ناصرالدین شاه قاجار برای نگاهبانی دقیق آنچه نشر می­شد، اداره مطبوعات دولتی را پی افکند و چنین حکم کرد که: "اداره مطبوعات دولتی در تهران، دستورهای لازم را به همه چاپخانه بدهد و آنها را راهنمایی کند و از انتشار جزوات و کتابهایی که برخلاف آداب ملی و دولت علیه باشد، جلوگیری نماید" و رییس این اداره در کتاب خود چنین آورده است که: "مقرر گردید که هیچ کتابی و جریده و اعلانی و امثال ذلک، در هر کارخانه از مطابع جمیع ممالک محروسه ایران مطبوع نیفتد الا پس از ملاحظه مدیر این اداره و امضای وی".
هرچه پیشتر بیاییم، با رخ نمودن گونه­های پرشمار ابزار آگاهی­رسانی، تلاش در مراقبت از آگاهی­های مردم چهره­های متنوعی یافت و نمونه را رضاشاه پهلوی که با فراگیر شدن خطوط تلگراف در دوره او، همه این خطوط را پس از چندی از خارجی­ها گرفت و در انحصار دولت آورد و با گسترش سامانه پستی به شیوه امروزی، در این وادی نیز محدودیت­ها را چنان به کار گرفت که در نامه وزیر پست و تلگرافش می­خوانیم: "طبق ماده 6 قانون پستی، اداره پست از قبول کارت­های پستی و کتابها و جراید و مطبوعات و تصاویر و اشکالی که سبب شورش و فتنه یا مخالف قوانین مذهبی یا اخلاقی بوده باشد، امتناع دارد".
نظمیه رضاشاه همچنین با شروع به کار برنامه فارسی رادیو لندن از دو مغازه رادیوفروش در پایتخت خواسته بود تا فهرست خریداران رادیو را ارایه کنند و مأمورانش را آموزش داده بود تا آمد و شد به خانه های دارای رادیو را گزارش کنند و بنویسند که چه کسانی کدامین برنامه­ها را شنیده اند.
و باز در زمان سلطنت هم­او بود که رادیو برای اولین بار در ایران در گیر و دار جنگ جهانی دوم افتتاح شد و نخست وزیر دستور داده بود که گفتارهای سیاسی به ویژه اخبار جنگ قبل از پخش، توسط شخص او بررسی شود.
در همین دهه­های اخیر هم هر ابزار تازه ارتباطی و هر رسانه نوپدیدی که رخ نموده است، به گناه در هم شکستن بندها و مرزها و فزون ساختن آگاهی­ها دشنام دیده است و ناسزا شنیده است.
باز شدن دو صفر تلفن­ها و امکان برقراری ارتباط راه دور از خانه مشترکان با مخالفت شدید ساواک شاهنشاهی رو­به­رو شده بود و یا پس از آن خرید و فروش و استفاده از دستگاه پخش ویدئو در کشور ما ممنوع بود. ویدئو به شیوه­های غیرقانونی و قاچاق به کشور راه می­یافت و کم کم چنان فراگیر شد که حاکمان دانستند به جای پاک کردن صورت مسأله راه دیگری باید جست و موسسه رسانه­های تصویری ساختند تا فیلم­های ویدئویی مجاز عرضه کند و این دستگاه از منع به در آمد.
در خدمت گرفتن دستگاه دورنگار با نگاهی مجرمانه همراه بود و البته تنها با مجوز وزارت پست و تلگراف و تلفن میسر می­بود. همچنان که دستگاه فتوکپی و نیز چاپگر لیزری ممنوع بود. بر کارکرد تجاری و غیر سیاسی این ابزار تا اندازه ای تأکید شد که از منع به در آمدند.
آنتن­های بشقابی دریافت برنامه­های ماهواره ای ممنوع بود و هست اما آنقدر گسترش یافت و فراگیر شد که امروز مبارزه با آن با همه بگیر و ببندها به شوخی می­ماند و این بار به جای حذف آنتن­ها، با سلاح پارازیت سعی در مهار امواج دارند.
اینترنت نیز با سد فیلترینگ رو­به­روست و هنوز شهروندان برای استفاده از اینترنت پر سرعت در خانه­های خود به مجوز قانونی نیاز دارند و سیاهه ممنوعیت­ها و محدودیت­ها همچنان به گونه­های مختلف تداوم دارد و باز در بسته نگاه داشتن چشم و گوش خلق در تلاشند.(*)
برای این همه سدسازی در برابر جریان آگاهی­ها، مانع­تراشی در برابر باخبر شدن خلق، محدود ساختن ابزارهای ارتباطی، تلاش حاکمیت در افزایش توان بازدارندگی و منع، کاهش سرعت حرکت شهروندان در بزرگراه­های اطلاعاتی، کاستن از میزان دسترسی آدمی­زادگان به دانایی و کوشش در بستن گوش­ها و چشم­ها، چه اندازه هزینه شده است؟ و چه سرمایه­هایی در این راه به هدر رفته است؟
تاریخ چنین حکم می­کند که: آدمی­زاده تشنه دانستن است و هرچه بیشتر بازداشته شود، آزمندانه­تر به سوی آگاهی و دانایی شتاب می­گیرد.
آنان که گوش­ها و چشم­ها را بسته می­خواهند آیا خود بر این حکم تاریخی شنوا و بینایند؟

۳ نظر:

  1. ز دانش به اندر جهان هیچ نیست

    پاسخحذف
  2. آنان می‌خواهند فقط خود ببینند و خود بشنوند و دیگران از این نعمت بی‌بهره باشند.
    سبز باشی

    پاسخحذف
  3. با سلام
    قلم توانایی دارید ولی طولانیست. سعی کنید کمی کوتاهتر بنویسید.
    امروز کمتر کسی فرصت خواندن مطالب طولانی دارد. م.فق باشید

    پاسخحذف