۱۴ خرداد ۱۳۸۸

درباره کتاب ستیزی

خبر شگفت آوری بود. هزاران جلد کتاب در افغانستان به آب انداخته شد! قرن 21 و اینگونه کارها؟! عصر اطلاعات و جامعه اطلاعاتی و دشمنی با کتاب؟!
خبر با همه غیر منتظره بودنش واقعیت دارد. چند روز پیش، هزاران جلد از یازده عنوان کتاب که از سوی مقامات محلی ولایت نیمروز در جنوب غربی افغانستان غیرمجاز تشخیص داده شده بود، به رود هیرمند افکنده شد. کتابهای "هزاره ها"، "شناسنامه افغان"، "گل سرخ دل افگار"، "نهج البلاغه"، "اصول کافی" و... که ناشر افغان آنها را به علت وجود امکانات بهتر چاپ و نشر در ایران منتشر کرده بود، پس از درنگی درازدامن در گمرک افغانستان، مهمان آب های هیرمند شدند تا ذهن مردم را به بیراهه نکشانند!
کتاب ستیزی پیشینه ای سوزناک و دردآور دارد. به گذشته های دور سرزمین خود که بنگریم، شاید نخستین ستیز با کتاب را در عهد ساسانیان از سر گذرانده ایم. آن هنگام که پیامبر نقاش، مورد خشم بهرام اول قرار گرفت و فرمان مرگش صادر شد. پوست مانی را با کاه پر کرده، سه روز بر دروازه شهر آویختند و پیروانش را مورد پیگرد قرار دادند. آنگاه نه تنها حکومت به کتاب سوزان پرداخت که مانویان نیز از بیم فرمانروایان، به نابودسازی کتاب های خود پرداختند. رسم و شیوه ای که چندی پس از آن از سوی قباد ساسانی درباره مزدکیان و کتاب های آنان نیز به کار رفت.
این روایت تلخ، محدود به ایران نبود که تاریخ از فتوای پاپ سنت لئون هم خبر می دهد که حکم به سوزاندن نوشته های مانویان داد و یا از مانویان برجای مانده پس از اسلام سخن می گوید که در زمان خلیفه مقتدر عباسی، زندیق و ملحد شناخته شده و نه تنها خود قتل عام شدند که آثار مکتوبشان نیز به آتش کشیده شد.

سلطان محمود غزنوی نیز نام خود را در میان کتاب ستیزان این دیار به آشکاری ثبت کرده است. آنجا که کتابخانه بزرگ ری (کتابخانه صاحب بن عباد) را به خاطر وجود کتاب های شیعی، معتزله و فلسفی -که موجب گمراهی مردم دانسته می شد- به آتش کشید.
و باز سلجوقیان بودند که به انتقام کتاب سوزان سلطان محمود، به هنگام فتح غزنه، کتابخانه آن شهر را به شعله های آتش سپردند. طغرل سلجوقی هم با به آتش کشیدن کتابخانه ای بنا شده به دست بهاالدوله دیلمی که دارالعلم خوانده می شد و نیز کتابخانه های برجای مانده از شاپور اول ساسانی و اردشیر بابکان، نامش را در شمار کتاب ستیزان به روشنی تثبیت کرد.
سپاه مغول هم که جایگاهش در این گستره ویژه است. کتابخانه الموت، یکی از برجسته ترین مجموعه کتابهایی بود که در یورش مغولان به آتش کشیده شد و هولاکو در مسیر کشورگشایی های خود، به بغداد که رسید، کتاب سوزانی کم مانند به راه انداخت و گفته اند که فرمان داد کتاب ها را به جای آجر برای ساخت آخور و اصطبل چارپایان به کار برند و یا اینکه در دجله بریزند.
و چنانکه آمد، این کتاب ستیزی محدود به تاریخ ما نیست بلکه دیگران نیز از این زشتکاری ها بسیار داشته اند. نمونه اش مسیحیان که به هنگام فتح شام، کتابخانه بزرگ شهر را با 3 میلیون کتابش آتش زدند و یا کتابخانه بزرگ اسکندریه که چند دهه پیش از میلاد مسیح، در جنگ های داخلی امپراتوری روم، 700 هزار جلد کتابش در میان شعله های آتش سوخت.
پیشتر هم که بیاییم، نازی های آلمانی را می بینیم که به کتاب سوزی مباهات می کردند چنانکه گوبلز می گفت در دادن شیر مسموم به بچه ها در مدارس، دادن داروی فاسد به بیماران و دادن کتاب فاسد به خوانندگان، دولت به یک اندازه مقصر است و ما نخواهیم گذاشت کتاب فاسد مردم را مسموم کند!
هرچند که امروز و در جهانی که به مدد ابزاری چون اینترنت به دهکده ای کوچک بدل شده است که دسترسی به اطلاعات در آن آسان است، کاری مثل آنچه این روزها در کشور همسایه ما رخ نمود و رویدادی چون به آب افکندن کتاب، بیشتر به شوخی شبیه است و عاملانش عرض خود می برند، اما پیامی هم می رسانند که کتاب ستیزی و اندیشه سوزی همچنان هست و نمی توان نادیده اش گرفت.
سوزاندن کتاب و به آب افکندن آن شاید نمایی آشکار باشد از لایه های پنهانی که اینجا و آنجای دهکده جهانی حضور و بروز دارد. اینکه اندرز دهند که کتابی را نخوان، اینکه سفارش کنند فلان کتاب در کتابخانه نباشد، اینکه کتابی موجود در کتابخانه را به خوانندگان ندهند، اینکه از کتابی حمایت کنند و کتابی را از حمایتهای مادی و معنوی محروم سازند، اینکه کتابی را اجازه نشر ندهند، اینکه با جریان آزاد اطلاعات بستیزند، اینکه در ارتقای سطح سواد نکوشند، اینکه اینترنت را با دشواری های هزینه ای، سرعتی، فیلترینگ و... رو به رو سازند و... که شیوه های گونه‌گون آن را در کشورهای دور و نزدیک شاهدیم، اینها نیز همگی به باور من در شمار کتاب ستیزی هاست.
گویی هدایت بود که می گفت: حشره ای را با مگس کش بکشی یا با امشی، به هر حال کشته ای!

۴ نظر:

  1. انديشه و فكر از بين نمي رود. هرچقدر هم كه با آن ستيز كنند و در آتش بندازند و در آب بريزند، باز هم تكثير مي شود.

    پاسخحذف
  2. اگر دیگر پای رفتن مان نیست،

    باری

    قلعه بانان

    این حجت با ما تمام کرده اند

    که اگر میخواهیم در این سرزمین اقامت گزینیم

    می باید با ابلیس قراری ببندیم

    پاسخحذف
  3. اگر دیگر پای رفتن مان نیست،

    باری

    قلعه بانان

    این حجت با ما تمام کرده اند

    که اگر میخواهیم در این سرزمین اقامت گزینیم

    می باید با ابلیس قراری ببندیم

    www.cranium-words.blogfa.com

    پاسخحذف
  4. مقالهٔ خوبی بود.
    همیشه حاکمان از دانستن و آگاهی مردم می‌ترسند. کتاب نماد آگاهی است.

    پاسخحذف