موج سبز خيابانها را تسخير كرده است. سبزپوشان و سبزخواهان، در خيابانها حاضرند؛ چه زن باشند چه مرد. چه كودكاني نوخاسته بي آنكه امكاني براي رأي دادن داشته باشند و چه پيران جهانديدهاي كه به بازخواني خاطرات ديرين مي پردازند. چه آنانكه دغدغه دين و مذهب دارند و چه آنها كه تنها به هويت ملي خود ميانديشند. چه آنها كه هنوز دلبسته سنت هستند و چه آنها كه شيفته نوگرايي. همه حاضرند.
اين روزها (و بهتر بگويم اين شبها)، "خيابان" به عرصهاي براي نمايش آرمانها و آرزوها بدل شدهاست. همه ميآيند تا در خيابان، با ديگران همگام و هممسير شوند و از اميال و خواستههاي خود بگويند. انتقادها، اعتراضها و تمايلات فرونهاده خويش را فرياد كنند. باورها و عقايدشان را با صداي بلند اعلام كنند و آراي خود را آشكار سازند. و نيز مي شنوند آنچه را ديگران مي گويند. "خيابان" عرصه گفت و گو شده است.
اين روزها (و بهتر بگويم اين شبها)، "خيابان" به عرصهاي براي نمايش آرمانها و آرزوها بدل شدهاست. همه ميآيند تا در خيابان، با ديگران همگام و هممسير شوند و از اميال و خواستههاي خود بگويند. انتقادها، اعتراضها و تمايلات فرونهاده خويش را فرياد كنند. باورها و عقايدشان را با صداي بلند اعلام كنند و آراي خود را آشكار سازند. و نيز مي شنوند آنچه را ديگران مي گويند. "خيابان" عرصه گفت و گو شده است.
در اين ايام، خيابان به يك رسانه بدل شده است. پايگاهي براي برقراري ارتباطات سنتي، جايي براي بسيج عمومي، صحنهاي براي بازنمايي خواستههاي اجتماعي، جلوه گاه عشقها و نفرتها، پاتوقي براي رايزني و گفت و گو، ابزاري براي آگاهيرساني و تكثير پيام، مجالي براي ساماندهي علايق جمعي.
اين روزها و اين شبها در خيابانها، "رفتن" جريان دارد و نه لزوماً "رسيدن". گويي خيابان به دفتري گشوده بدل شده است براي نگارش و ثبت آرمانها و خواستهها. فضايي كه شهروندان به تخليه احساس و هيجان خويش ميپردازند و در همان حال، دولت مستقر را به چالش ميكشند. مردم در خيابان، رابطه ميان دولت و ملت را عيان و عريان به تصوير ميكشند و سيمايي تازه از مقبوليت و مشروعيت ترسيم ميكنند. بيآنكه به شكافهاي نژادي، فرهنگي، مذهبي، جنسي و سني بينديشند، يكي ميشوند و از خواست خود ميگويند.
خيابانها در اين ايام كه گپ و گفتها و بحثهاي سياسي در آنها جاريست، محل قرار و بي قراري شهروندان شده اند و نمونهاي از حوزه عمومي (Public Sphere) هابرماس را در ايران كنوني نشان ميدهند.
يورگن هابرماس، اين آخرين بازمانده مكتب انتقادي فرانكفورت در گستره علوم اجتماعي كه در دولت سيدمحمد خاتمي، مهمان ايرانيان شد، "حوزه عمومي" را عرصهاي اجتماعي مينماياند كه در آن، آدميان از راه مفاهمه، ارتباط و استدلال، موضع گيريها و جهت گيريهايي هنجاري اتخاذ ميكنند كه بر فرايند اعمال قدرت از سوي دولت، اثراتي آگاهيدهنده و عقلانيساز باقي ميگذارد.
او در توصيف حوزه عمومي مدنظر خود به بحثهاي آزاد و علني مشهود در كافهها و باشگاههاي اروپايي اشاره ميكند كه شهروندان در چنان فضايي به تأمل و تعمق انتقادي درباره خود و دولت ميپردازند و به نوعي همگرايي و همبستگي ميرسند.
در حوزه عمومي مورد نظر هابرماس، شهروندان همچون يك پيكره عمومي رفتار ميكنند و همگان به آساني و با فرصتي برابر به اين حوزه دسترسي دارند. در چنين محيطي، پويشي براي نفع جمعي برقرار است كه نفع فردي نيز در آن حضور دارد و دولت و ساختارهاي قدرت در آن دخالت و اعمال فشار مستقيم ندارند. در حوزه عمومي، علايق جمعي از ميان ارتباطات شفاهي و چهره به چهره رخ مينمايد و تكثير ميشود.
بر اين گمانم كه اين ايام و در آستانه دهمين انتخاب براي استقرار قوه مجريه، خيابانهاي ايران نمونه اي از حوزه عمومي هستند.
اين روزها و اين شبها در خيابانها، "رفتن" جريان دارد و نه لزوماً "رسيدن". گويي خيابان به دفتري گشوده بدل شده است براي نگارش و ثبت آرمانها و خواستهها. فضايي كه شهروندان به تخليه احساس و هيجان خويش ميپردازند و در همان حال، دولت مستقر را به چالش ميكشند. مردم در خيابان، رابطه ميان دولت و ملت را عيان و عريان به تصوير ميكشند و سيمايي تازه از مقبوليت و مشروعيت ترسيم ميكنند. بيآنكه به شكافهاي نژادي، فرهنگي، مذهبي، جنسي و سني بينديشند، يكي ميشوند و از خواست خود ميگويند.
خيابانها در اين ايام كه گپ و گفتها و بحثهاي سياسي در آنها جاريست، محل قرار و بي قراري شهروندان شده اند و نمونهاي از حوزه عمومي (Public Sphere) هابرماس را در ايران كنوني نشان ميدهند.
يورگن هابرماس، اين آخرين بازمانده مكتب انتقادي فرانكفورت در گستره علوم اجتماعي كه در دولت سيدمحمد خاتمي، مهمان ايرانيان شد، "حوزه عمومي" را عرصهاي اجتماعي مينماياند كه در آن، آدميان از راه مفاهمه، ارتباط و استدلال، موضع گيريها و جهت گيريهايي هنجاري اتخاذ ميكنند كه بر فرايند اعمال قدرت از سوي دولت، اثراتي آگاهيدهنده و عقلانيساز باقي ميگذارد.
او در توصيف حوزه عمومي مدنظر خود به بحثهاي آزاد و علني مشهود در كافهها و باشگاههاي اروپايي اشاره ميكند كه شهروندان در چنان فضايي به تأمل و تعمق انتقادي درباره خود و دولت ميپردازند و به نوعي همگرايي و همبستگي ميرسند.
در حوزه عمومي مورد نظر هابرماس، شهروندان همچون يك پيكره عمومي رفتار ميكنند و همگان به آساني و با فرصتي برابر به اين حوزه دسترسي دارند. در چنين محيطي، پويشي براي نفع جمعي برقرار است كه نفع فردي نيز در آن حضور دارد و دولت و ساختارهاي قدرت در آن دخالت و اعمال فشار مستقيم ندارند. در حوزه عمومي، علايق جمعي از ميان ارتباطات شفاهي و چهره به چهره رخ مينمايد و تكثير ميشود.
بر اين گمانم كه اين ايام و در آستانه دهمين انتخاب براي استقرار قوه مجريه، خيابانهاي ايران نمونه اي از حوزه عمومي هستند.
این حضور حضوری همیشگی و دائمی است. حضوری که همواره و هر لحظه می توان آنرا دید وشاهد بود اگر به نظر و اعتقاد مردم باور داشته باشی.
پاسخحذفگرچه علما بخش کوچکی از مردمند ولی مردم برایند خواسته های خود را که آمیزه ای از روشنگری نخبگان و نیازهای تاریخی آنان است را بازگو می کنند.
این روزها و شبها تنها بروز این حضور و اظهار آن بوده و هست. نکته غالب و جالب این بود که چون بعد از سالها و بارها، تنها اینبار آنان را بخود واگذاشته بودند کمال متانت و آزاد اندیشی و تحمل مخالف را شاهد بودیم. "چیزی" که بر "همه چیز" می ارزید و این اتفاق را به ÷دیده ای زیبا و امیدبخش تبدیل کرده بود . بامید استمرا این منش و روش
امروز 31 خرداد 88 خورشیدی(تیره و تاریک):
پاسخحذفآیا هنوز هم خیابانهای ایران نمونه ای از حوزه ی عمومی است؟
همگان به آساني و با فرصتي برابر به اين حوزه دسترسي دارند؟؟
شهر من کجاست؟
www.cranium-words.blogfa.com
دلم گرفته نه دلم مرده
پاسخحذفای کاش خواب بودم بیدار میشدم ومیدیدم...
امروز از دیدن پرچمم حس غریبی دارم مثل همیشه نیست قلبم فشرده میشود پرچمم به یغمای انحصار رفته
امروز دینم پلکانی زیر چکمه های قدرت گشته
مظلومیت مذهبم منجی را تمنا می کند
امروز وطن پاره پاره ام خون فرزنددانش را نجیبانه به سوگ نشسته وفریاد در گلو خفه کرده
خسته ام خیلی خسته ام.
از خودم میپرسم چرا ملت ما با این همه خونی که دادن هیچ وقت جمهوریت و دموکراسی را تجربه نکردن؟کجای کار اشکال داره؟
پاسخحذف