پیشکش به آستان رضا (ع)
به سیاستورزی مأمون عباسی باشد یا به تقدیر زمانه، هشتمین پیشوای شیعیان از سرزمین اعراب دوری گزید و در خراسان باشنده شد. رهسپاری او از مرزهای غربی سرزمین پارسیان به مرزهای شرقی این بلاد، عطر علوی بر مردم میافشاند و در طول این سفر، ارتباطی استوار و ژرف با اهالی ایران زمین برقرار میشد.
به حوالی نیشابور که رسید، با ایستادن بر تخته سنگی که امروز زیارتگاهی به نام "قدمگاه" را موجب شده است، با خیل انبوه مشتاقان سخن گفت و پیام نیای بزرگ خویش را به نقل از پدرانش به مخاطبان گسترده خود که از دور و نزدیک به دیدارش شتافته بودند انتقال داد و این پیام را جاودانه ساخت. ولیعهدی را که به پافشاری مأمون پذیرفت، بیش از پیش به پیامرسانی دست یازید و گوهر راستین دین را که بر اثر چیرگی و فرمانروایی امویان و عباسیان زنگار بسته بود، آشکار ساخت و مردم خاور را که به سبب دوری جغرافیایی از دیدار خاندان عصمت بیبهره بودند و پیام دین را با واسطههای بسیار گرفته بودند، به منبعی موثق پیوند داد.
مأمون و درباریانش خواسته یا ناخواسته از او اثر میپذیرفتند تا بدانجا که حتی پوشش سر تا پا سیاه خود را -که نماد و لباس رسمی عباسیان بود- به رنگ سبز –که نماد غیر رسمی خاندان پیامبر (ص) بود- درآوردند.
در مدت زیست خود در میان خراسانیان، شیوههای گوناگونی از جریانسازی و پیامرسانی را به نمایش در آورد. نمونه را نماز عید فطری که به پافشاری مأمون پذیرفت تا برپا بدارد اما به شیوه خود و جدش. انبوه مردم دور تا دور محل سکونتش گرد آمده بودند و به ناگاه او را دیدند که با جامهای ساده و سپید تکبیرگویان به همراه یارانش بیرون آمد و درباریان و فرماندهانی که آراسته با پیرایه و آذین آمده بودند، از مرکبها به زیر آمدند و با پای برهنه او را به سوی مصلی همراهی کردند. مردم به هیجان آمده بودند. شوری معنوی برپا شده بود. کوچهها و گذرگاهها مالامال از مردمی بود که سرشار از جوش و خروش و برانگیختگی معنوی، منصبدارانشان را برهنه پا میدیدند و پیامی جز پیامهای پیشین میگرفتند. کار چنان بالا گرفت که کام مأمون تلخ شد و پشیمان از تدبیر خویش، امر به بازگرداندن او از میانه راه داد.
نمونه ای دیگر، گفتوگوها و مناظرههای تاریخی اوست که با نمایندگان ادیان گونهگون صورت میگرفت و جریان ارتباط میان فرهنگی را به سود اسلام و تشیع قوت میبخشید. چیرهدستی و توانایی او در ستیهیدن و مناظره با کارگزاران کیشها و آیینهای مختلف، پیامش را با استواری و توانمندی فراگیر میساخت.
پس از شهادت او، آرامگاهش نیز به پایگاهی ارتباطی بدل شد. چونان هزارههای دور این سرزمین که ایرانیان در نیایشگاههایی همچون چغازنبیل و سیلک گرد هم میآمدند و در کنار ارتباط با خدا، ارتباطات گروهی را نیز رقم میزدند، چند صد سال است که حرم او به جایگاهی برای ارتباطات فردی و گروهی تبدیل شده است.
جمعیتی پرشمار گرد هم میآیند. هر یک از جایی آمده است و رو به جایی دیگر دارد. رفتارهایشان ناگزیر مانند هم نیست. گفتارهایشان هم گونهگون است. تمرکز و دقتشان بر هدف یکسان، مشترک و از پیش تعیین شده ای نیست. چشمها همه بر ضریح او خیره میماند اما دلها هر کدام به گونهای متفاوت رهسپار مقاصدی مخنلف است.
از ملیتهای گوناگون و فرهنگهای متفاوت میآیند. از شهر و روستایی دور افتاده، چه در ایران و چه در عراق یا لبنان. پارسی یا تازی، کرد و ترک و لر و بلوچ و ترکمن و نه تنها از گروه شیعیان که انبوهی از شمار اهل سنت هم مهمان حرم او میشوند. هم به ارتباط با خود (Self Communication) مشغولند و هم به ارتباط با خدای خود و در همان حال ارتباطی گروهی را پدید آورده اند.
در مکان و زمانی ثابت، انواع رفتارها و گفتارها و شیوههای ارتباطی بروز مییابد. یکی به صدای بلند خواسته ای را بیان میکند و دیگری زیر لب زمزمه دارد. یکی اشک شوق میریزد و دیگری دردمندانه ضجه میزند. یکی ارتباطی معطوف به هدف (Purposive Communication) را دنبال میکند و خواسته مشخصی را میطلبد و دیگری از حسی زیبا شادمان است و به ارتباطی احساس برانگیز (Phatic Communication) خرسند.
یکی به ارتباط کلامی متوسل میشود و دیگری به ارتباط غیرکلامی دل خوش میکند:
گوش کن، با لب خاموش سخن میگویم / پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
در همان حال همگی در یک همبستگی اجتماعی و آمادگی روانی مشترک به سر میبرند. با حس روانی مشترکی زیارتنامه ای را میخوانند که به زبانی جز زبان مادریشان نوشته شده و در خواندن آن متن بیگانه، نوعی وحدت را تجربه میکنند.
آنچه که فرا ارتباط (Meta Communication) خوانده اند را نیز میتوان در حرم او دید. نگاهی ملتمسانه که بر چهره زایران خیره میماند، قطره اشکی که بر گونه ای میدود، آهی که از سینه ای بر میآید، انگشتانی که بر شبکه ضریح قفل میشوند و... بروزی از این پدیده اند.
ارتباط گری که از میان اعراب، باشنده خراسان شد، هم امروز هم پیامرسانی می کند و حریم حرمش پایگاهی برای ارتباطات گونه گون است.
به سیاستورزی مأمون عباسی باشد یا به تقدیر زمانه، هشتمین پیشوای شیعیان از سرزمین اعراب دوری گزید و در خراسان باشنده شد. رهسپاری او از مرزهای غربی سرزمین پارسیان به مرزهای شرقی این بلاد، عطر علوی بر مردم میافشاند و در طول این سفر، ارتباطی استوار و ژرف با اهالی ایران زمین برقرار میشد.
به حوالی نیشابور که رسید، با ایستادن بر تخته سنگی که امروز زیارتگاهی به نام "قدمگاه" را موجب شده است، با خیل انبوه مشتاقان سخن گفت و پیام نیای بزرگ خویش را به نقل از پدرانش به مخاطبان گسترده خود که از دور و نزدیک به دیدارش شتافته بودند انتقال داد و این پیام را جاودانه ساخت. ولیعهدی را که به پافشاری مأمون پذیرفت، بیش از پیش به پیامرسانی دست یازید و گوهر راستین دین را که بر اثر چیرگی و فرمانروایی امویان و عباسیان زنگار بسته بود، آشکار ساخت و مردم خاور را که به سبب دوری جغرافیایی از دیدار خاندان عصمت بیبهره بودند و پیام دین را با واسطههای بسیار گرفته بودند، به منبعی موثق پیوند داد.
مأمون و درباریانش خواسته یا ناخواسته از او اثر میپذیرفتند تا بدانجا که حتی پوشش سر تا پا سیاه خود را -که نماد و لباس رسمی عباسیان بود- به رنگ سبز –که نماد غیر رسمی خاندان پیامبر (ص) بود- درآوردند.
در مدت زیست خود در میان خراسانیان، شیوههای گوناگونی از جریانسازی و پیامرسانی را به نمایش در آورد. نمونه را نماز عید فطری که به پافشاری مأمون پذیرفت تا برپا بدارد اما به شیوه خود و جدش. انبوه مردم دور تا دور محل سکونتش گرد آمده بودند و به ناگاه او را دیدند که با جامهای ساده و سپید تکبیرگویان به همراه یارانش بیرون آمد و درباریان و فرماندهانی که آراسته با پیرایه و آذین آمده بودند، از مرکبها به زیر آمدند و با پای برهنه او را به سوی مصلی همراهی کردند. مردم به هیجان آمده بودند. شوری معنوی برپا شده بود. کوچهها و گذرگاهها مالامال از مردمی بود که سرشار از جوش و خروش و برانگیختگی معنوی، منصبدارانشان را برهنه پا میدیدند و پیامی جز پیامهای پیشین میگرفتند. کار چنان بالا گرفت که کام مأمون تلخ شد و پشیمان از تدبیر خویش، امر به بازگرداندن او از میانه راه داد.
نمونه ای دیگر، گفتوگوها و مناظرههای تاریخی اوست که با نمایندگان ادیان گونهگون صورت میگرفت و جریان ارتباط میان فرهنگی را به سود اسلام و تشیع قوت میبخشید. چیرهدستی و توانایی او در ستیهیدن و مناظره با کارگزاران کیشها و آیینهای مختلف، پیامش را با استواری و توانمندی فراگیر میساخت.
پس از شهادت او، آرامگاهش نیز به پایگاهی ارتباطی بدل شد. چونان هزارههای دور این سرزمین که ایرانیان در نیایشگاههایی همچون چغازنبیل و سیلک گرد هم میآمدند و در کنار ارتباط با خدا، ارتباطات گروهی را نیز رقم میزدند، چند صد سال است که حرم او به جایگاهی برای ارتباطات فردی و گروهی تبدیل شده است.
جمعیتی پرشمار گرد هم میآیند. هر یک از جایی آمده است و رو به جایی دیگر دارد. رفتارهایشان ناگزیر مانند هم نیست. گفتارهایشان هم گونهگون است. تمرکز و دقتشان بر هدف یکسان، مشترک و از پیش تعیین شده ای نیست. چشمها همه بر ضریح او خیره میماند اما دلها هر کدام به گونهای متفاوت رهسپار مقاصدی مخنلف است.
از ملیتهای گوناگون و فرهنگهای متفاوت میآیند. از شهر و روستایی دور افتاده، چه در ایران و چه در عراق یا لبنان. پارسی یا تازی، کرد و ترک و لر و بلوچ و ترکمن و نه تنها از گروه شیعیان که انبوهی از شمار اهل سنت هم مهمان حرم او میشوند. هم به ارتباط با خود (Self Communication) مشغولند و هم به ارتباط با خدای خود و در همان حال ارتباطی گروهی را پدید آورده اند.
در مکان و زمانی ثابت، انواع رفتارها و گفتارها و شیوههای ارتباطی بروز مییابد. یکی به صدای بلند خواسته ای را بیان میکند و دیگری زیر لب زمزمه دارد. یکی اشک شوق میریزد و دیگری دردمندانه ضجه میزند. یکی ارتباطی معطوف به هدف (Purposive Communication) را دنبال میکند و خواسته مشخصی را میطلبد و دیگری از حسی زیبا شادمان است و به ارتباطی احساس برانگیز (Phatic Communication) خرسند.
یکی به ارتباط کلامی متوسل میشود و دیگری به ارتباط غیرکلامی دل خوش میکند:
گوش کن، با لب خاموش سخن میگویم / پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
در همان حال همگی در یک همبستگی اجتماعی و آمادگی روانی مشترک به سر میبرند. با حس روانی مشترکی زیارتنامه ای را میخوانند که به زبانی جز زبان مادریشان نوشته شده و در خواندن آن متن بیگانه، نوعی وحدت را تجربه میکنند.
آنچه که فرا ارتباط (Meta Communication) خوانده اند را نیز میتوان در حرم او دید. نگاهی ملتمسانه که بر چهره زایران خیره میماند، قطره اشکی که بر گونه ای میدود، آهی که از سینه ای بر میآید، انگشتانی که بر شبکه ضریح قفل میشوند و... بروزی از این پدیده اند.
ارتباط گری که از میان اعراب، باشنده خراسان شد، هم امروز هم پیامرسانی می کند و حریم حرمش پایگاهی برای ارتباطات گونه گون است.
عالی بود. هر بخشی که اشاره کرده اید خودش جای کار بسیار دارد و هر کدام خود می تواند مورد بررسی جداگانه قرار بگیرد.
پاسخحذفو دستی که به چنگ میگیرد پهلوی تو را تا زود تر به ضریح برسد«نیشگون»
پاسخحذفو دستی که به ضریح قفل میشود و اساسی قفل میشود و نمیگذارد دست دیگری بیاید
و بوی عرق تنی که از شتاب رسیدن به ضریح بلند میشود
و کودکی که احساس خفگی میکند، میترسد، گریه میکند..
گریه میکند
گریه میکند
گریه میکند..
درود و صلوات بر هشتمین پیشوای شیعیان
پاسخحذف