۱۳ شهریور ۱۳۸۹

دین در تلویزیون و گردی که گردو نیست!

در جامعه ای که حاکمیتی دینی دارد و مذهب بر آن فرمان می‌راند و فرهنگ جاری در آن نیز ریشه در باورهای آیینی داشته و به شدت اسلامی است، "رسانه" چگونه باید باشد و یا می‌تواند باشد؟
بیش از سه دهه از پای‌گیری انقلاب اسلامی در ایران می‌گذرد و در تمامی این دوران همواره بر رسالت رسانه و به ویژه تلویزیون در قبال دین و نظام دینی تأکید شده است. انتظار حاکمیت چنین بوده است که تلویزیون –که ابزاری مادی و دنیوی است- جهت‌گیری معنوی و الهی بیابد. امید رفته است که جعبه جادو به عاملی برای ابلاغ و انتشار آموزه‌ها و پیام‌های دینی و مذهبی به مخاطبان بدل شود. تلاش شده است تا از این رسانه دنیای امروز برای اشاعه و ترویج معنای معنوی اسلام و پیام قدسی دین بهره گرفته شود.
این انتظار یا خواسته چندان عجیب نیست و به طور طبیعی در جامعه ای که در فضایی دینی می‌زید، مطلوب آن است که رسانه‌ها نیز تنفس در همین فضا را تسهیل کنند. در چنین شرایطی هرگز دور از ذهن نیست که به تلویزیون به عنوان ابزاری برای انتقال معارف دینی و اصول شریعت و اخلاق نگریسته شود و از برنامه‌ریزان و خوراک‌دهندگان به این جعبه جادو که گستره ای فراگیر و عام از مخاطبان دارد، بخواهند تا ارزش‌های دینی را تبلیغ و عرضه کنند.

رسانه این توان را دارد که ابزاری له یا علیه دین باشد. روایات تاریخی چنین نقل می‌کنند که نخستین کتابی که پس از اختراع چاپ انتشار یافت، انجیل بود و نیز نخستین ایستگاه رادیویی برنامه اش را با وعظ یک کشیش آغاز کرد. اما همین رسانه‌ها امروز در میان غربیان کارکردهای دیگری یافته اند.
در نگاه صاحبان رسانه و به ویژه تلویزیون در دنیای غرب، "سرگرمی" اصل است حال آن که در نگاه حاکمیت و جامعه دینی ایران، "آموزش و ارشاد" نیز همپای وجه سرگرمی مهم و درخور توجه است.
تلویزیون می‌تواند مبلغ ارزش‌های دینی و اثرگذار بر سبک زندگی، تفکر، باورها و شناخت مردم به سود شعایر و معارف دینی باشد و یا در خدمت معانی متضاد با گوهر دین قرار بگیرد که البته در این سه دهه در کشور ما دینی شدن تلویزیون دنبال شده است.
پرسش اینجاست که این تلاش و شعار سی ساله تا چه اندازه به کامیابی رسیده است؟ آیا دینی شدن تلویزیون در نمایش برخی مناسک مذهبی در این رسانه خلاصه می‌شود؟ آیا مجال سخن دادن به چند کارشناس مذهبی و یا ارایه برخی فیلم‌ها و سریال‌های مناسبتی، به معنای دینی شدن تلویزیون است؟ آیا پخش تصویر تکیه و منبر در تلویزیون، توفیق در انتقال پیام دین به مخاطبان است؟ آیا باید در تلاش بود تا رسانه را دینی کرد یا دین را به شیوه رسانه ای معرفی و عرضه کرد؟
بر این گمانم که: "نه معجزات بود هر که را عصا باشد"!
درست است که بخشی از مناسک و آیین‌های مذهبی با تلویزیون به درون خانه‌ها راه می‌یابد و این رسانه کارکرد خود را در انتقال پیام‌های دینی نمایش می‌دهد اما این همه ماجرا نیست.
یک بخش ماجرا مربوط به مخاطبانی است که هرگز میانه ای با دین و آیین ندارند و بنابراین مشتری پیام‌های مستقیمی در قالب منبر و موعظه نخواهند بود. برای رو‌به‌رو شدن با این دسته از مخاطبان و ارایه پیام دینی به ایشان، هنرمندی و دانش و مهارت رسانه ای لازم است که کمتر شاهد آن هستیم و معمولاً برنامه‌سازان تلویزیون به سراغ آسان‌ترین راه که عرضه مستقیم پیام است می‌روند.
ممکن است گروهی از مخاطبان به علت عدم دسترسی به مراسم مذهبی و یا ناتوانی از حضور در چنین مناسکی، مایل باشند آن را در تلویزیون ببینند اما مخاطبانی را هم باید در نظر داشت که از این قماش نیستند و نمی‌توانند با آداب و رسومی چون زنجیرزنی، نخل‌گردانی و... ارتباط برقرار کنند. القای پیام دینی به این دسته از مخاطبان هم راه و روش دیگری می‌طلبد.
در ارایه پیام دینی، "صداقت" ضروری است ولی به‌کارگرفتن مجری، گوینده یا بازیگری که سابقه دینی و اخلاقی مناسبی در ذهن بینندگان ندارد، "اعتماد" را خدشه دار می‌کند و نمي‌توان انتظار پذیرش پیام را در میان مخاطبان داشت.
مهمترین نکته ای که از ناتوانی تلویزیون دینی در جایگزینی مناسک دینی خبر می‌دهد، تفاوت فضای عرضه پیام است که نشان می‌دهد: "به هر گردی نشاید گفت گردو"!
بر آیین و مراسم مذهبی، قوانین و رفتار ویژه ای فرمان می‌راند. کسانی با نیت و انگیزه خاصی و با شور و حال ویژه ای گرد هم می‌آیند و سنتی مذهبی را به جا می‌آورند که این حس و حال و هدف را نمی‌توان با دیدن بر صفحه تلویزیون درک کرد.
نمونه را وقتی این روزها در تلویزیون تصاویر مربوط به سیل ویرانگر پاکستان را می‌بینیم، اندوهگین می‌شویم و سری به تأسف تکان می‌دهیم اما هرگز نمی‌توانیم عمق فاجعه را احساس کنیم. وقتی در خانه خود در برابر جعبه جادو آرام گرفته ایم، هر اندازه هم که تلویزیون از تشنگی و گرسنگی و وفور بیماری در میان پاکستانی‌ها خبر بدهد، نمی‌توانیم خود را به تمامی جای آنان گذارده و تشنگی و گرسنگی و اندوه از دست دادن عزیزان و آینده مبهم پیش رو را حس کنیم.
دیدن تصویر یک مراسم مذهبی در تلویزیون و تفاوت آن با حضور در میان آن آیین نیز چنین داستانی دارد. وقتی در خانه خود آیینی مذهبی را در تلویزیون دنبال می‌کنیم، همزمان تنقلاتی به دهان می‌بریم، چای می‌نوشیم، با اطرافیان گفت‌و‌گو می‌کنیم و ممکن است به انواع فعالیت‌های جنبی توجه داشته باشیم و حتی گاه با فشردن یک دکمه به هنگام دیدن برنامه ای دینی، می‌توان به دنیایی مادی در شبکه ای دیگر سرک کشید در حالی‌که اگر در بطن مراسمی دینی حاصر باشیم، از قوانین و رفتار معینی پیروی می‌کنیم.
حضور در آیینی مذهبی با حال و هوای خاص خود، با دیدن آن بر صفحه تلویزیون بسیار متفاوت است و همین که دوربین به مجلس سوگواری یا هر آیین مذهبی دیگری برود، نمی‌توان انتظار داشت که معنا به تمامی انتقال یابد.
می توان نمادهای دینی را بر سر و روی تلویزیون و برنامه هایش آویزان کرد و می توان از تلویزیون به عنوان ابزاری برای انتقال پیام‌های دینی بهره برد، اما این همه ماجرا نیست.

۳ نظر:

  1. معلوم است که این همهٔ ماجرا نیست. همهٔ ماجرا نه انتقال پیام‌های دینی و تبلیغ دین که انتقال پیام‌های حکومتی در شکل و شمایل دینی است.
    اگر جز این بود که در جامعهٔ ما بعد از این سی‌سال باید دین و پیام‌هایش نهادینه می‌شد. در حالی که نه‌تنها چنین نشده که دین‌گریزی در جامعه بیداد می‌کند.
    گواه من نسل جوان است که همه فرزندان انقلاب هستند.
    با نگاهی به این نسل می‌توان به‌راحتی جایگاه دین را در جامعه تشخیص داد.

    پاسخحذف
  2. با صادق موافقم.
    رسانه به اصطلاح ملی ابزاری شده برای تبلیغات دین حکومتی. دینی که حکومت تعریف می کند نه دینی که مردم باید بشناسند.ولی آخر و عاقبتش را خدا می داند و به گفته شاعر: " ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو می روی..."

    پاسخحذف
  3. خیلی هم خوب است و باید پخش این مراسم با حضور حداکثری مضاعف بیشتر هم شود. اون آقایی که شاهد از نسل جوان آورده اند گویا برخوردی با جوانان مومن و انقلابی ندارند وگرنه چنین برداشت معوجی نداشتند. در ضمن جواد آقاجانی این ره که تو می روی به فارسستان است.

    پاسخحذف