کمی برنج روی ایوان برای کبوترها و اندکی باقیمانده غذا برای گربه ها کنار باغچه، آنان را نیز به مهمانی فراخواند و پس از آن بود که نشستم به تماشای "آواتار".
آسوده خاطر از برقراری ارتباط با حیوانات بودم و به یاد یاکریم ها -به قول ما مشهدی ها: موسی کوتقی ها- که هرسال در حیاط خانه لانه می ساختند و جوجه می پروراندند مشغول بودم که چشمانم خیره ماند به برقراری ارتباط با ناوی ها و طبیعت پاندورا به روایت جیمز کامرون.
فیلم "آواتار"، روایتگر سربازی به نام "جیک سالی" است که مأمور می شود با ورود به قالب مصنوعی یک "ناوی"، در سیاره "پاندورا" به گشت و گذار بپردازد و فرهنگ و آداب و رسوم آنان را بازشناسد که این اطلاعات به زمینیان برای دستیابی به ماده ای ارزشمند به نام "آبتینیوم" یاری خواهد رساند.
"جیک" مأموریتش را که رخنه به میان "ناوی" هاست آغاز می کند ولی کم کم با "نیتیری" که دختر رییس قبیله است، ارتباطی عاطفی برقرار می کند و انک اندک به زیبایی های فرهنگ آنان پی برده و از یک انسان مهاجم به یک ناوی حامی پاندورا دگرگون می شود. به دیگر سخن، از برقراری ارتباط با انسان هایی از جنس خودش که برای به دست آوردن منابع طبیعی به تخریب طبیعت و نابودی ناوی ها سرگرمند باز می ماند و با حیات وحش فرازمینی ارتباطی پایدار برقرار می کند.
در این فیلم ارتباط انسان با خدا، انسان با انسان، انسان با حیوان، انسان با ماشین و انسان با طبیعت هریک به گونه ای مورد اشاره قرار می گیرد و مدام این مقوله "برقراری ارتباط" است که در جای جای فیلم رخ می نمایاند.
ناوی ها، درختی مقدس به نام "ایوا" دارند که گویی درخت حیات و زندگی بخش است و راز و نیاز و عباداتشان در پای این درخت شکل می گیرد. (و چه شبیه است به نام "حوا" که مادر بشر نام گرفته است).
جیک نیز که از شمار انسان هاست، در پای همین درخت -گویی که در معبدی قرار گرفته است- به عبادت پرداخته و از نیرویی فرازمینی کمک می طلبد.
انسان های فیلم به دو گروه تقسیم می شوند که بخشی از آنان سودجو و جنگ طلبند و تنها در اندیشه به دست آوردن آن عنصر نایاب، خویی درنده از خود به نمایش می گذارند و گروهی دیگر که در پی دانش و پیوند با طبیعت، با همنوعان خود همراه نیستند و این دو گروه انسانی از برقراری ارتباطی موثر با یکدیگر ناتوانند.
این گروه های انسانی در فیلم، ناچار با جاندارانی نیمه وحشی رو به رو می شوند و توان ارتباطی خود را با شبه انسان هایی به نام "ناوی" و نیز حیواناتی چون پرندگان و درندگان پیش از عصر یخبندان می سنجند.
از سوی دیگر "ماشین" نیز در فیلم حضوری جدی دارد و انسان به برقراری ارتباط با این پدیده می پردازد. از انواع ابزارها و دستگاه هایی که در آزمایشگاه مجهز پروژه آواتار به کار گرفته شده اند تا جنگ افزارهایی که به تخریب و نابودی پاندورا سرگرم می شوند.
ارتباط گیری با طبیعت هم که چنان در فیلم پررنگ است که می توان آواتار را بیانیه ای در حمایت از محیط زیست دانست.
سامانه ارتباطی ساکنان غیرزمینی سیاره پاندورا نیز درخور توجه است. همه جانداران این سیاره به وسیله یک رشته اعصاب مشترک -همانند نورون های انسانی- با دیگر موجودات و محیط اطراف خود ارتباط برقرار می کنند و زیستی متعادل و مسالمت آمیز را به نمایش می گذارند.
به هر روی قهرمان این فیلم، پس از دیدن زیبایی ها و ارتباط مطلوب میان جانداران سیاره پاندورا، شیفته آنان شده، به انسان های همنوع خود وفادار نمی ماند و با عشق ورزیدن به دختر رییس قبیله، همه تلاش خود را برای پشتیبانی و نگاهبانی از نژاد، تمدن و محیط زیست ناوی ها به کار می گیرد.
همچنان که غرق در خلسه فیلم بودم، به سراغ مرغ عشق ها رفتم. این بار کفپوش قفس را تعویض کردم و آبی تازه در ظرف آبشان ریختم.
تو اخبار می خواندم که از 65 میلیون سال پیش هیچگاه انقراض حیوانات به اندازه اکنون نبوده است یعنی انقراض دایناسورها هم اینقدر بزرگ نبوده و عجیب است که دیروز جایی خواندم سال 2010 گرمترین سال کره زمین است. و ضخامت یخهای قطبی به کمترین میزان خود رسیده و ... وقتی به این فکر می کنم که اگر زمینی وجود نداشته باشد که در آن زندگی کنیم همه چیزهای دیگر در نظرم بی رنگ می شوند و این شامل اعتقادات مذهبی و سیاسی و دغدغه های گاه و بیگاه و واهمه های بی نام و نشان هم می شود. امروز تازه می فهمم چرا بشر در ابتدای امر طبیعت پرست بود و پیرو عقاید پگانی.
پاسخحذفکاش درٍ قفس مرغعشقها را نمیبستی
پاسخحذفتا ارتباط آزادی و قفس را میدیدی
با سلام
پاسخحذفمن دارای یک وبلاگ در حوزه علوم ارتباطات هستم . در این وبلاگ مقالات علوم ارتباطات اجتماعی را جمع آوری می کنم . لطفا از آن دیدن کنید و در صورت تمایل آن را لینک کنید.
متشکرم
media4com.wordpress.com
سلام
پاسخحذفخوشحالم که دراین فضای مجازی شما را یافتم
ازپستهاتون خصوصاً سینماییهاش استفاده کردم
قلمتون مستتدام!
زیبا بود آواتار را می گویم نماینده ی بخشی از دنیا بود که انسانها چون خود نمی فهمندش ساده ترین راه را برای معرفیش استفاده می کنند انکار و اینگونه دریچه زیبای معرفتش را بروی خود می بندند
پاسخحذف