۲۱ تیر ۱۳۸۹

چشیدن طعم سانسور زیر سایه اژدها

قرار بود آن شب را در هتلی به نام نوووتل (Novotel Xinqiao Beijing) به صبح برسانیم. کار پذیرش و کنترل گذرنامه در حال انجام بود و من چشم می‌گرداندم در اطراف لابی و خیره ماندم به میزی که چند صفحه نمایش سپید و زیبا با صفحه کلیدهایی کوچک و خوش دست روی آن صف کشیده بودند و چند نفری هم ایستاده در برابر میز، کاربر اینترنت شده بودند.
انگار نه انگار که راهی طولانی را تا پکن پیموده بودم و انگار نه انگار که عصر آن روز از راه نرسیده در هوایی بارانی تا پای دیوار چین رفته و بازگشته بودم و پس از آن نیز گشتی زمانبر در میدان تیان‌آن‌من، پاها را خسته کرده بود و... نه! نمی‌شد از خیر اینترنت گذشت! شباهنگام، بی آنکه آهنگ خواب و استراحت کنم، ایستادم در برابر آن میز دوست داشتنی تا بپیوندم به دنیای مجازی.
اول سرکی کشیدم به یاهو و جیمیل برای وارسی ایمیل‌ها. سرعت اینترنت خوب بود و خوشی من بسیار. بعد به یکی دو جایی که در آنها چیز می‌نویسم سر زدم تا نظرات احتمالی خوانندگان را رصد کنم و ناگهان انگشت به دهان ماندم و یادم آمد که کجایم و نام کشوری که در آنم چیست!
با شگفتی دریافتم که امکان دیدن وبلاگ "رسانه، ایران، نگاهی نو" را ندارم و سرویس "بلاگر" به کلی مسدود است! تازه به یاد آوردم که نام چین در میان محدودکننده های رسانه‌ها و اینترنت جایگاهی ویژه دارد و این محدودیت حتی به سرویسی چون بلاگر هم رسیده است!
حس کنجکاوی ام گل کرد و به سان کسی که در وادی ارتباطات دانش می‌جوید، شروع کردم به رصد کردن پایگاه‌هایی گونه‌گون. از پایگاه‌های سیاسی فیلترشده در ایران شروع کردم که بی‌کمترین دشواری می‌شد هر سایتی را از هر دسته و گروهی رویت کرد. با جست و جو کردن چند واژه غیراخلاقی در موتورهای جست و جو، به سراغ سایت‌هایی از آن قماش رفتم که برخی فیلتر بودند و برخی بی‌محدودیت قابل دیدن. نوبت به شبکه‌های اجتماعی رسید و به سراغ محبوب‌ترین آنها "فیس بوک" رفتم که باز از دسترسی بدان بازماندم. موتورهای جست و جو فعال بودند و برخی خدمات دهنده های نامدار برای وبلاگ نویسی مسدود.
سر آخر، برداشتم این بود که با اندک تفاوت‌هایی، فیلترینگ اینترنت در سرزمین اژدهای اسطوره ای نیز همسان با سرزمین ما فرمان می‌راند و تو گویی: "هر جا که حبیب است، به پهلوی رقیب است". و البته ما که به این محدودیت‌ها عادت داریم، چونان آدم خیسی هستیم که از باران نمی‌هراسد که: "غرقه در بحر چه اندیشه کند توفان را؟".
مفاهیمی چون "آزادی بیان" و "حق دانستن"، عباراتی گنگ و پیچیده نیستند اما همین واژگان ساده که آدمیان را شیفته و دلبسته خود می‌کنند، برای برخی از فرمان‌داران خوشایند نیستند. این واژه‌های ارزشمند، در فضای مجازی هم عزیزند اما ناخرسندی پاره ای از کارداران و سالاران از این مفاهیم، دردسرهایی را برای کاربران اینترنت پدید آورده است که "فیلترینگ" از نمودهای آن است.
"فیلترینگ" که آمد، -چه در اینجا و چه هرجای دیگر- اول قرار بود پایگاه های مستجن و غیراخلاقی را هدف بگیرد و تهاجم به پاکدامنی جامعه را پیشگیری کند اما اندک اندک هرآنچه را ناخوشایند بخشی از فرمان داران بود دربرگرفت و امروز بسیاری از وبلاگ‌ها و شبکه های اجتماعی که به هیچ روی مروج بی اخلاقی نیستند را هم شامل می‌شود.
آن شب در آن هتل بین المللی -که به اقتضای مهمانان و مراجعانش باید فضای مجازی بازتری را نمایان می‌ساخت-، آموخته‌های پیشینم را بازخوانی کردم که کشور چین از دشمنان آزادی رسانه ها بوده و هست و پیشینه کمونیستی آن موجب می‌شود تا رسانه ها را تنها به عنوان استوارکننده حاکمیت و ابزاری برای اتحاد و یکپارچگی مردم بپسندد.
در نظام کمونیستی حاکم بر رسانه‌ها، رسانه‌ها بخشی از حزب حاکم هستند و مالکیت خصوصی در آنها بی معناست. این رسانه‌ها تنها انتقال دهنده دیدگاه‌ها و سیاست‌های رسمی حکومت به افکار عمومی جامعه هستند و نظام حاکم حق دارد به سود اهداف خود، رسانه‌ها را سانسور و در کارشان مداخله کند.
و من آن شب به بستر رفتم با این درنگ که آیا "جمعه و آدینه یکی است"؟!

۴ نظر:

  1. آری دوست من
    جمعه و آدینه یکی است

    پاسخحذف
  2. حمید عزیز حسّم اینست که محدودیت دو نتیجه می دهد، اول عادت به حماقت در مخاطب و دوم تشنگی بی حدّ ایشان که آفت سلطه گران همین است. ای کاش تشنگیمان بیش از حماقتمان گردد.

    پاسخحذف
  3. اژدهای خامه‌ام در خوردن فرعون جهل
    چون عصای موسوی پیچان و من موسای او

    پاسخحذف