۱۷ مرداد ۱۳۸۸

زشت است این بازی!

به رفیقانم که همه از عریانی می‌گریند،
خواهم گفت:
گریه کار ابر است
من و تو با انگشتی چون شمشیر
من و تو با حرفی چون باروت
به عریانی پایان بخشیم
و بگوییم به دنیا، با فریاد بلند
عاقبت دیدید ما صاحب خورشید شدیم
این واژگان را خسرو گلسرخی کنار هم نشانده است. روزنامه‌نگاری مردم‌گرا که گرچه به گرایشات مارکسیستی شهرت یافت اما در دادگاه، دفاع از خویش را به کلامی از امام حسین(ع) آراست که: ان الحیوه عقیده و الجهاد.
گلسرخی بر سر آرمان خویش ماند و با سلاح قلم و سخن، تن در برابر گلوله نهاد تا خورشید را پذیرا باشد. او تنها نمونه ای است از خیل انبوه روزنامه نگاران این دیار که از پیمان خویش با خداوندگار قلم و دانایی گامی پس ننهادند و جان بر این راه پیشکش خاک وطن کردند.

تاریخ ما پر است از نام‌های بزرگی که در کسوت روزنامه نگار و به جرم خردورزی و آگاهی‌رسانی جان باختند. نمونه را میرزا اسدالله شیرازی که در ماجرای یورش قزاقان به مجلس، با شلیک تیر مستقیم از پای درآمد . نمونه را شیخ احمد سلطان العلمای تربتی؛ آزادمردی خراسانی که پس از فرار محمدعلی شاه، جسدش را با آثاری از شکنجه در چاهی در انبار دولتی یافتند. نمونه را شیخ یحیی واعظ قزوینی که روزی پیش از تصویب تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی در برابر مجلس ترور شد. نمونه را محمد مسعود که در دوره پهلوی دوم ترور شد. نمونه را سید حسین فاطمی که در دربارستیزی شهره بود و آنقدر کینه اش به دل داشتند که حتی پس از دستگیری، چاقوکشان رژیم او را که دست بسته بود، به باد کتک و ضربه‌های قمه و قداره گرفتند و سرانجام پس از دادگاه مهمان میدان تیر شد. نمونه را...
تاریخ ما پر است از تطمیع و تهدید و تحدید و تکفیر روزنامه نگاران. پر است از انگ و برچسب و وصله‌های ناجور بر جسم و جان روزنامه نگاران. پر است از توقیف، تعطیل، حبس، شلاق، ترور، اعدام،...
در همان سال‌های آغازین ظهور مطبوعات در ایران، اداره ای با نامی طویل پدید آمد تنها برای ممانعت از انتشار روزنامه‌ها به نام "اداره روزنامجات دولت علیه و دارالطباعه ممالک محروسه و دارالترجمه دولتی" که مقرر داشت تنها یک روزنامه به مدیریت همان اداره منتشر شود. و این در زمان حکمرانی ناصرالدین شاه بود.
کمی بعد از آن که شاه را یارای مقاومت در برابر درخواست خارجیان مقیم ایران برای انتشار نشریه نبود، "وزارت انطباعات" عهده‌دار مراقبت هرآنچه در کشور "طبع" می‌شود شد و بر شمار مطبوعات اندکی افزوده شد تا اینکه مظفرالدین شاه بر امضای فرمان مشروطیت گردن نهاد و فعالیت مطبوعاتی رواجی شایسته یافت.
آزادی رسانه ای عمری کوتاه داشت و قصه به چوب بستن مدیر روزنامه خیرالکلام و توقیف مساوات، حبل المتین، روح القدس، صور اسرافیل و... و شهادت برخی روزنامه نگاران در پی آمد.
نوبت که به کودتای سوم اسفند 1299 رسید، نخستین گروهی که هدف یورش قرار گرفتند، روزنامه نگاران بودند که نشریاتشان بر پایه ماده 4 بیانیه کودتا تعطیل شد و جمع فراوانی از آنان دستگیر شدند. رضاخان سر همراهی با روزنامه نگاران نداشت و این جماعت هم خودکامگی او را تاب نمی‌آوردند. پس عجیب نبود که قصه هجوم مأموران شهربانی به دفاتر روزنامه‌ها و حبس روزنامه نگاران مکرر شود و جان عشقی‌ها و فرخی‌ها ستانده شود.
پسر نیز خوی از پدر به ارث برده بود و با روزنامه نگاران آبی روانه یک جوي نمی‌ساخت؛ به ویژه پس از ترور ناموفقش در سال 1327 که فشارها را بر مطبوعات فزونی داد و کودتای امرداد 1332، کار بدانجا رساند که بیشتر نشریات توقیف شدند و "فهرست نشریات مجاز" از سوی شهربانی انتشار یافت.
تعطیلی 91 نشریه در سال 1342 و 64 نشریه در سال 1353 هم که نقاطی تاریک برای رابطه پهلوی دوم با روزنامه نگاران بود و البته تطمیع پاره ای از اهل قلم برای ترویج گونه ای مطلوب از روزنامه نگاری از دید دربار و نیز گسترش ژورنالیسم مبتذل هم شاخصه دوران محمدرضاست.
اشارت‌هایی که آوردم تنها از این روی بود که در یاد داشته باشیم حکایت دو قرن روزنامه نگاری در ایرانمان را که هیچگاه –جز در زمان‌هایی گذرا- چنان که باید به کام اهل قلم نبوده است. این جماعت همیشه رنج برده اند و تاب آورده اند. همیشه وفا کرده اند و ملامت کشیده اند. دل و جان باخته اند و بر پیمان خویش با قلم، خدای قلم و مردم خویش استوار مانده اند.
و امروز "روز خبرنگار" است. امروز همگان این جمله را طوطی‌وار تکرار می‌کنند که: "مطبوعات رکن چهارم دموکراسی است". امروز در مقام والای روزنامه نگار و شأن بالای این جماعت قلم‌فرسایی می‌کنند. امروز در لزوم تکریم اهل قلم و تعظیم در برابر اصحاب رسانه داد سخن می‌دهند. امروز از نقش بی‌بدیل و جایگاه حساس روزنامه نگاران می‌گویند و اینکه چقدر این عزیزان سخت‌کوش و فداکارند. امروز لبخند می‌زنند، هدیه می‌دهند، لوح تقدیر پیشکش می‌کنند، وعده نثار می‌کنند، پیام تبریک می‌فرستند و...
زشت است این بازی!
وقتی هنوز خبرنگاران امنیت شغلی ندارند، وقتی روزنامه‌ها به آسانی تعطیل و روزنامه نگاران بیکار می‌شوند، وقتی روزنامه نگاری هنوز کاری پرهزینه و بی‌پشتوانه است، وقتی نام کشورمان در میان چند کشوری است که بیش از همه در تحدید گردش آزاد اطلاعات می‌کوشند، وقتی روزنامه نگاران و نویسندگان پرشماری در بازداشت هستند، وقتی سانسور و خود سانسوری انکارناپذیر است، وقتی... زشت است این بازی.
و وقتی در آستانه روز خبرنگار و شاید به عنوان هدیه ای برای این روز(!) "انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران" شبانه و ناگهانی بسته می‌شود، زشت است این بازی.

۵ نظر:

  1. اهریمن استبداد، آزادی ما را کشت
    نه صبر و سکون جایز، نه حوصله باید کرد

    پاسخحذف
  2. ما كجا و آن ها كجا. ما رسما يك جور عمله ايم.

    پاسخحذف
  3. گردش-آزاد-اطلاعات
    این 3 را با هم میخواهی!
    در خیالاتی
    ولی ترکیبی از واژگان فوق براتون مهیاست!
    روزت خجسته است

    پاسخحذف
  4. مطلب خیلی خوبی بود.شما که ارتباتات خواندی لطف کن یک کتاب خوب درباره تاریخ مطبوعات در ایران به من معرفی کن .اگه مایل باشی تبادل لینک کنیم.بدرود.

    پاسخحذف
  5. خدا رحم کند به خبرنگاران بیچاره ...
    در این روزگار خبرنگاری کردن کاری است که یک فرد معمولی را بر نمی تابد .

    پاسخحذف