۲۳ اسفند ۱۳۸۷

منبع یا محتوا؟

لیندی انگلند، قلاده ای را به گردن یک زندانی عریان انداخته بود و دوستانش تصویر او را در این حالت ثبت کرده بودند. انتشار تصاویر بدرفتاری او و دوستان شکنجه گرش در سال 2003 در زندان ابوغریب بغداد، به یک رسوایی برای دولت ایالات متحده بدل شد و افکار عمومی جهان را متأثر کرد.
این زندانبانان، برای ثبت اعمال خود عکسهایی به یادگار گرفته بودند که انتشار اینترنتی این تصاویر، آن را به رویدادی پرآوازه در دهکده جهانی مبدل ساخت.
آنچه موجب تکثیر و انتشار گسترده و جهانی این رویداد شد، ارزش و اعتبار "منبع" خبر بود یا "محتوا"ی آن؟ در این اتفاق Source ارجح بود یا Content؟
درباره اهمیت منبع پیام، هویت آن و میزان درستی و اعتبارش همواره سخن بسیار رفته است و کسی در نقش موثر منبع پیام در میزان پذیرش پیام نزد گیرنده آن تردیدی ندارد. همه اهالی رسانه و ارتباطات به خوبی آگاهند و معترف که هر چه اعتماد به منبع پیام افزونتر باشد و محبوبیت، جاذبه و قدرت منبع نیز چشمگیرتر باشد، نفوذ پیام بر مخاطب فزونتر خواهد بود. اما آیا ارزش بخشیدن به هویت و اعتبار منبع پیام، به معنای نفی اثرگذاری محتوا خواهد بود؟ آیا دریافت پیام از منبعی ناشناس، بی هویت و فاقد اعتبار، هیچ کنشی بر نمی انگیزد؟
بی گمان منبعی با اعتبار بالا نسبت به منبعی با اعتبار پایین، قدرت اقناعی بیشتری دارد اما غلیان احساسات افکار عمومی ساکنان دهکده جهانی در واکنش به انتشار تصاویر شکنجه گری در زندان ابوغریب و یا پس از آن در گوانتانامو، نه به خاطر معتبر بودن منبع انتشار و ارسال آن، که به خاطر محتوای عجیب و غیر انسانی آن بود.
چند سال پیش و در بحبوحه حضور آمریکاییان در عراق برای سرنگونی صدام، وبلاگها به یکی از مهمترین منابع اطلاع رسانی بدل شده بودند. جنگ عراق را نخستین جنگی دانسته اند که خاطرات سربازانش نه پس از جنگ که در حین مبارزه و به صورت روزانه نوشته و منتشر می شد. این نوشته ها و خبرهای روزانه جنگ، از آنجا که سد سانسور و فیلترها و دروازه بانی موسسات خبری و نظامی را در برابر خود نداشتند، جذاب بودند و به سرعت جای خود را میان دیگر منابع اطلاع رسانی باز کردند.
سربازان با استفاده از لپ تاپها و تلفنهای ماهواره ای به نوشتن در خط مقدم جنگ مشغول بودند و آمار بسیار بالای بازدید از وبلاگهای آنان، زبانزد اهالی ارتباطات در سراسر دنیا شده بود. در همان ایام بود که وبلاگ نویسی عراقی به نام "سلام پکس" با راه اندازی وبلاگی به نام "رائد عزیز" با نوشتن های روزانه خود زیر بمباران و آتش جنگ، شهرتی جهانی یافت، بی آنکه کسی به درستی او را بشناسد! (گروهی او را نویسنده ای مستقل می پنداشتند و پاره ای وابسته، شهروندی عادی یا روزنامه نگاری دولتی،...)
بازدید چشمگیر از این رسانه های نوظهور، به علت اعتبار و هویت شناخته شده آنها بود یا به خاطر محتوایی که انتشار می دادند؟
آنچه سالی پیش در دانشگاه زنجان رخ داد و معاون دانشجویی این دانشگاه را شهره آفاق ساخت آیا اهمیتش برای انتشار، در محتوای آن بود یا صحت و اعتبار منبعش؟ این که تصویری از او با تلفن همراه گرفته شود و به اندک زحمتی روی یوتیوب قرار گیرد و هزاران نفر در اندک زمانی به بازدیدش برآیند و نه تنها تماشایش کنند که انتشارش دهند، به خاطر اطمینان به منبع پیام بود یا به علت ارزش نهادن به محتوای آن؟
بر این باورم که این محتواست که رسانه را ارزش می دهد. اصل پیام است که اصلی ترین رکن رسانه است و ما گیرندگان پیام هستیم که بر پایه داوریمان نسبت به محتوایی که به خوردمان می دهند، حیات رسانه ای را دوام می بخشیم و یا به ورطه نابودی اش سوق می دهیم. انبوهی پیام در هر لحظه از معتبرترین رسانه ها و منابع خبری در حال فوران است اما شاید به خس و خاشاکی بمانند که کنشی را موجب نمی شوند و در عوض هستند نادر پیامهایی که از منابعی ناشناخته می ایند اما آتشفشانی را شعله ور می سازند.
یادی از جلال آل احمد را مناسب برای انتقال مرادم از این نوشتار می بینم که بیش از نیم قرن پیش جوان دانشجویی به سراغش آمد. جوان مقاله ای به جلال داد تا بخواند و در صورت تأیید در نشریه سخن منتشرش کند. جلال پس از گذشت مدتی که فرصت نکرده بود مقاله را بخواند، خطاب به جوان گفت که مقاله ات را ببر در روستایی دور افتاده و با زغال آن را بر دیوار طویله ای بنویس. مطمئن باش اگر حاوی حرف ارزشمندی باشد، از درون همان طویله مخاطب خود را خواهد یافت و اگر بی محتوا باشد، بدان که اگر آن را در معتبرترین نشریات بین المللی هم چاپ کنی، اقبالی نخواهد یافت.

۲ نظر:

  1. باز هم شیوا و خواندنی نوشتی دوست عزیز. ادامه بده.

    پاسخحذف
  2. این باور که محتوا رسانه را ارزش می دهد، حرفی درست است. چنانچه دیوانه‌ای در خیابان خطری را هشدار دهد، احتمال وقوع خطر را در نظر می‌گیریم. همان‌طور که اگر معتبرترین منبع پیامی را منتقل کند، باز هم برای آن ضریب خطا در نظر می‌گیریم و به راحتی آن را نمی‌پذیریم. شاید بتوان رابطه‌ای دوسویه برای آن در نظر گرفت که کفهٔ ترازوی پیام سنگین‌تر باشد.

    پاسخحذف