۱۲ اسفند ۱۳۸۷

تجارت قلم

"آلوده ساختن محیط های حرفه ای روزنامه نگاری به معیارهای غیر اصولی مطبوعاتی از سوی مدیران، صاحبان و کارفرمایان و همچنین سرسپردگی و چاپلوسی آنان به دربار و دولتمردان باعث شد که غالب دست اندرکاران این حرفه، به سوی تجارت قلم روی آورند و به رفاه نسبی بسنده نکنند و ..."
این توصیفی است که زنده یاد مهدی بهشتی پور (روزنامه نگار دیرسال این سرزمین) در معرفی مطبوعات سالهای آخر حکومت پهلوی به کار برده است.
با خواندن اشاره پرمعنای او به تجاری شدن قلم، در این اندیشه شدم که آیا این تجاری شدن و یا همان تعبیر قدیمی "قلم به مزدی" منحصر به دوره زمانی خاص یا منطقه جغرافیایی ویژه ای است یا در هر زمان و مکانی و با حاکم بودن هرگونه قوانین و ضوابط روزنامه نگاری امکان پذیر خواهد بود؟
در واشکافی این پرسش، سه گروه مخاطب را برای هر روزنامه نگاری در هر جای این کره خاکی تصور می کنم: حکومت، مردم و موضوع (سوژه).
روزنامه نگار ناگزیر در کنش و فعالیت خود با این سه گروه در تماس است و از آنها اثر می پذیرد.
نخست، حکومت است که با اهرم قانون و ابزارهای پیدا و پنهان دیگری که در اختیار دارد، نقشه راه را برای اهل رسانه تعیین می کند و در صورت انحراف و یا سرپیچی، به ستیز با آنان برمی خیزد. دولت در طبیعی ترین حالت از رسانه انتظار مثبت نگری دارد.
سانسور، تهدید، اخطار، برخوردهای قانونی یا فرا قانونی، توقیف و نیز ندادن یارانه و آگهی، از معمول ترین ابزارها در دست حاکمان و دولتمردانی است که نقد و یا معارضه روزنامه نگاران را بر نمی تابند و از رسانه دلخور می شوند.
دومین گروه، مردم یا همان مخاطبان گسترده رسانه هستند که هر خوراک رسانه ای را درخور نمی یابند و به راحتی در برابر محصول قلم روزنامه نگار واکنش نشان می دهند. بازخورد منفی مردم می تواند رسانه را از پای درآورد چرا که با بی مخاطب شدن رسانه، مجال و توانی برای حیات و اثرگذاری آن باقی نمی ماند.
ممکن است هر تلنگری به جامعه از سوی روزنامه نگار، مردم را آزرده سازد و یا هر نقدی موجب رنجش آنان را فراهم آورد. مردم دوست ندارند که عیوبشان آشکار شود، نمی پسندند که بی اخلاقی شان به رخ کشیده شود، خوش نمی دارند که به حریم خصوصی شان تجاوز شود، مایل نیستند که عامی و کم سواد تلقی شوند و... و بر این پایه، روزنامه نگاری که در رعایت احوال آنان نکوشد، جایگاه شایسته ای در میانشان نخواهد داشت. و تازه این جدای از بدیهی ترین مسایل در میل و رغبت مخاطب به رسانه است. مسایلی مانند اینکه اصلاً خوراک رسانه، دوای درد مخاطب هست یا نه و اینکه اصلاً مخاطب توان پرداخت هزینه خدمات رسانه را دارد یا نه؟
گروه سوم اما موضوعی است که روزنامه نگار بدان می پردازد و سوژه ای است که به سراغش می رود. این موضوع که ممکن است یک رویداد جذاب، یا یک حادثه بدیع یا ... باشد، طیفی از موافقان و مخالفان را به همراه دارد که روزنامه نگار ناتوان از همرأیی با همه آنان است و سوژه نیز که ممکن است یک سیاستمدار، ورزشکار، بازیگر یا... باشد، در صورت دلخور شدن از روزنامه نگار، انجام گفت و گو، نوشتن مقاله، استفاده تصویری، تهیه گزارش یا... را غیر ممکن خواهد ساخت.
چهره مشهوری که نامش مخاطب را جذب می کند و باورها و گفته هایش راهگشا و یا جذاب و شنیدنی است، در صورت رنجش از روزنامه نگار، تن به مصاحبه و خبرسازی برای او نخواهد داد و در نتیجه از محتوای رسانه کاسته شده و مخاطب نیز ریزش خواهد داشت.
از سوی دیگر ممکن است خود روزنامه نگار به دلایل شخصی و عاطفی، تعلق خاطری به سوژه داشته باشد و یا با او در تضاد و تعارض باشد که در این صورت حیران خواهد بود که اخلاق را برگزیند، یا میل باطنی را و یا اینکه در اندیشه اقتصاد و معیشت خود باشد!
در این سه گانه ای که بر شمردم، روزنامه نگار همواره در لبه پرتگاه تجاری شدن قلم قرار دارد. حاکمان، روزنامه نگار را مثبت پرداز و تمجید کن می خواهند، مردم، خوراک مناسب و در بیشتر موارد افشاگری، تیزبینی و حقیقت نگری می طلبند و سوژه ها نیز دوست تر می دارند که بادی به غبغب اندازند و نگاهی از بالا به رسانه داشته باشند. و این هر سه، معیشت روزنامه نگار را تهدید می کنند.
حال آیا چیز غریبی است قلم به مزدی؟!
یادش نیک استاد احمد اسلامی را که سروده بود:
ای قوم! اگر سنگ ببندم شکمم را ؛ حاشا که به نانی نفروشم قلمم را
اما با وجود اهرم های گونه گونی چون اعمال فشار حاکمیت، قوانین دست و پاگیر و محدود کننده، زرق و برق آگهی ها و سود حاصل از آنها، تأثیر جذب مخاطب در بقا و دوام رسانه، یارانه های دولتی، بنگاه های اقتصادی عظیمی که مایل به جهت دهی به رسانه هستند، خواسته های مخاطبان و مشترکان رسانه و... مسایلی همچون وجدان روزنامه نگاری، اخلاق حرفه ای، مسوولیت اجتماعی و آرمان گرایی رنگ نخواهند باخت؟
وقتی روزنامه نگار در اندیشه معیشت باشد، آیا جایی برای آرمان قلم باقی می ماند؟

۲ نظر:

  1. http://mahmoodspace.blogfa.com
    اینجا احتمالا به کارت بیاد.
    به روزم.

    پاسخحذف
  2. این همان قصه نان و قلم است.
    اینجا نان گاهی نام هم می‌آورد.
    جایی که سه‌گانه نام، نان، ننگ فرمانروایی می‌کنند.
    قلمت پاک باد

    پاسخحذف