۹ اسفند ۱۳۸۷

نان و قلم

"هر قبیله ای توتمی را می پرستد... و "قلم"، توتم قبیله من است... قلم توتم ماست...قلم، زبان خداست، قلم امانت آدم است، قلم ودیعه عشق است..."
این ستایشی است که یکی از صاحب قلمان این دیار، زنده یاد دکتر علی شریعتی، از قلم داشته است. همان قلمی که پروردگار عالمیان در نخستین وحی خود به پیامبرش بدان سوگند خورد: ن والقلم و مایسطرون.
اما آیا صاحب قلمان و به ویژه اصحاب رسانه در کشورهای توسعه نیافته می توانند فارغ از "غم نان" به حیات قلم و رسانه شان تداوم بخشند؟
در ضرورت آزادی قلم و آزادی بیان بسیار گفته اند و نوشته اند و فراوان هم خواهند گفت و نوشت.
همه ما شاید استاد باشیم در سند آوردن از اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه که می گوید: "آزادی بیان و افکار و عقاید، گرامی ترین حق بشر است؛ بنابراین همه شهروندان می توانند به آزادی سخن بگویند، بنویسند و نوشته های خود را انتشار دهند."
همه ما شاید ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر را خوانده ایم که: "هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد..." و باور داریم که تحقق این حق، بی آزادی قلم و بی آرامش خاطر نویسنده، قابل تصور نیست.
در قانون اساسی کشورمان نیز در اصل 9 آمده است: "...هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی های مشروع را، هرچند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند." و در اصل 24 نیز می خوانیم که: "نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه...".
طرفه آنکه حتی استبدادی ترین حکومتها هم در مرحله "شعار" به این امر آگاهند. چنان که "رستاخیز" ارگان حزب حکومتی رستاخیز، در سالی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و در شرایطی که شمار بسیاری از اهالی قلم در زیر فشارهای گوناگون حکومتی بودند و جمعی از نویسندگان، پژوهشگران و شاعران نامدار ایران در نامه ای به نخست وزیر وقت، از "سانسور" و "محدودیت ها و فشارها" انتقاد می کردند، می نویسد: "هر جامعه خواستار پیشرفت و ثبات، باید محیطی برای آزادی بیان و قلم به وجود آورد."!
به بیان دیگر، حتی نظامهای حکومتی غیر دموکراتیک هم بر آنند تا نمایی آزاد و امن از فضای حاکم بر نظام خود عرضه کنند و کمینه در ظاهر خود را متعهد به حرمت قلم بنمایانند.
باز در نمونه ای دیگر می توان به سخنان امیرعباس هویدا در آخرین روزهای نخست وزیری خود در زمان پهلوی دوم اشاره داشت که می گوید: "همه ما می خواهیم در مملکتی زندگی کنیم که در آن آزادی قلم وجود داشته باشد... دولت هیچ وظیفه ای ندارد که قلم ها را به یک سو هدایت کند... ما به آزادی قلم و بیان اعتقاد داریم و احترام می گذاریم و این نکته ای است که شاهنشاه بارها تأکید فرموده اند."!
اما با این همه اقرار و اعتراف به ارزش و عظمت قلم و لزوم حفظ حرمت و آزادی آن، اربابان قدرت، ثروت و معرفت، هیچگاه صاحبان قلم و رسانه را رها نکرده اند و اصحاب قلم از تهدیدها و تحدیدها فارغ نبوده اند. و در واکنش به چنین وضعیتی است که صاحب قلمی چون شریعتی فریاد بر می آورد: "... زر بداند، زور بداند و تزویر بداند که امانت خدا را نمی توانند از ما گرفت، نمی توانند از ما خرید و نمی توانند از ما ربود."
در این نوشتار، غرضم تنها طرح ارتباط "نان" است با "قلم" که با دیگر تهدیدهای وارده بر جماعت قلم به دست بیشتر آشناییم.
در خاطر ما اغلب چنان است که این دو چیز (نان و قلم) همراه نمی شوند و نویسنده ها در بیشتر موارد فرهیختگانی منزوی بوده اند و بی مایه (بی مایه از نظر سرمایه؛ مگر با ارث پدری. آن هم پدری كه خود نویسنده نبوده بلکه تاجر یا...)!
و از دیگر سو صاحب قلمی را که از این راه کسب معاش می کند، ندار و کم بضاعت و یا در شکلی وقیح تر، "قلم به مزد" خوانده ایم که قلمش را به نانی می فروشد! گویی خوشتر می داریم که فلان نویسنده نامدار، نمونه را در کار خرید و فروش کوپن ارزاق عمومی باشد تا امرار معاش از راه قلم!
این درست که در نظامهای اقتدارگرا، حاکمان از آزادی های سیاسی بیمناکند و تجلی این بیم و هراس را در وضع قوانین پیشگیرانه، تبعیت از "نظام تأمینی یا احتیاطی"، الزامی کردن دریافت اجازه و امتیاز برای چاپ و نشر مطبوعات، دریافت ودیعه مالی و... نشان می دهند و یا از ابزار تنبیه و توقیف رسانه ها بیشترین و کاملترین بهره ها را می برند، اما غم نان نیز خود ابزاری مهم برای سلب آزادی قلم است.
درست است که سانسور در شکلهای گوناگون خود سدی در برابر رسانه ها بوده و نمونه را در ایران ما اداره ای رسمی برای این امر بوده که صنیع الدوله ها بر مسند آن تکیه زده و به اعمال رسمی سانسور می پرداخته اند چنانکه خود در "المآثر و الآثار" در عهد ناصری می نویسد: "از اوایل طلوع نیر این دولت مقرر گردید که هیچ کتابی و جریده و اعلانی و امثال ذلک، در هر کارخانه از مطابع جمیع ممالک محروسه ایران، مطبوع نیفتد، الا پس از ملاحظه مدیر این اداره و امضای وی." اما با این همه، شیوه ای دیگر از سانسور هم خودنمایی می کند که با حربه "نان" وارد می شود.
صاحب قلم، در این شکل پیچیده و غیرمستقیم از سانسور، در اندیشه به کف آوردن نان و یا در گمان از کف ندادن نان، قدرت قلم خویش را در فراموش می کند و یا در خدمت صاحبان زر و زور قرار می دهد.
حاکمان امروزی هم کمتر به اعمال سانسور مستقیم و عریان می پردازند و حربه هایی چون "پرداخت یارانه ها تنها به رسانه های همسو"، "دسترسی به خدمات ویژه تنها برای رسانه های همسو"، "ارایه آگهی های دولتی تنها به رسانه های همسو"، "وضع مالیات و عوارض خاص تنها برای رسانه های ناهمسو" و... کار آنها را در تهدید و تحدید رسانه ها آسان تر کرده است.
به بیان دیگر می توان گفت که امروز، "فشارهای اقتصادی"، جایگزین "فشارهای سیاسی" می شوند.
آوردم که ما به شعارهایی در باب لزوم اعطای آزادی به اصحاب قلم آگاهیم اما وقتی فعالان رسانه در اندیشه نان باشند و گرفتار دخل و خرج روزانه و گرداندن اقتصاد رسانه و تا آن هنگام که برای دریافت آگهی ها و یارانه های دولتی گردن کج کنند و از نظر مالی وابسته باشند، آیا می توان قلم را آزاد دانست و در ایفای نقش مسوولیت اجتماعی توانا؟

۷ نظر:

  1. دقيقا همينطوره. غم نان اگر بگذارد.

    پاسخحذف
  2. شایداین موضوع به نوع نان و به نوع قلم بستگی داشته باشد. قلمی که اهل فلان و بهمان برند باشد حتما به دنبال نان چرب‌تری است. اما اگر قلم به نام و برند آلوده نباشد به تکه نانی هم قانع است! گرچه نسبت نان و قلم بسیار پیچیده‌تر است.

    پاسخحذف
  3. راه اندازي وبلاگ جديدتو تبريك ميگم. اميدوارم هميشه موفق و پيروز باشي رستمی

    پاسخحذف
  4. حرف حساب جواب نداره.
    در ضمن! من هیچ وقت ادعایی مبنی بر ساختار شکنی یا پست مدرن نویسی یا ... نداشتم و نمی دونم آدم چطور میتونه اینطوری بنویسه. من فقط بر اساس شرایطی که زندگی می کنم می نویسم و سعی نمی کنم لحن و موضوع و سبکم رو به خودم تحمیل کنم که اگه اینطور باشه دیگه ادبیات نیست و اگه باشه ماندگار نیست. من فقط دست به تجربه می زنم. چون نمی خوام خودم رو در بند قالبهای رایج محصور کنم. وبلاگ هم جاییه که میشه زود بازخورد تجربیاتت رو ببینی.

    پاسخحذف
  5. سلام .
    از آشنایی با شما خرسندم . از راه اندازی وبلاگ علمی تان خوشحالم .
    سعی می کنم هر روز سر بزنم .
    پیوندتان کردم به مجموعه ÷یوندهایم .
    تا همیشه در دسترس باشید .
    اکثر پست هایتان را خواندم . بسیار روان و شیوا یافتم .
    موفق تر باشید
    یا حق

    پاسخحذف
  6. در ضمن به وبلاگ دیگر من که بیشتر در مورد رسانه ها و مطبوعات است هم نگاهی بینداز . آدرسش در پیوند های من هست .
    (آذرسخن )
    یا حق

    پاسخحذف
  7. نازنين دوست داشتني حميدخان كارگر. سلام و عرض ادب. چه زيبا مي نويسي در چه محيط دل نشيني. از اينكه يادمان كردي بسيار ممنونم. مويد باشيد

    پاسخحذف