از یک سو نام سرمربی ایرانی بر تیم فوتبال ایران می نشیند و از دیگر سو از فلان مربی نامدار اروپایی سخن به میان می آید. هنوز به تحلیل و تفسیر گزینه های مطرح شده نپرداخته ای که گزینه ای دیگر برابرت می نهند. هر بار که به صفحه نخست خبرگزاری ها سرک می کشی، نام تازه و برهانی نو در انتخابش روی خروجی آنها قرار گرفته است.
رییس فدراسیون فوتبال از قطبی، مایلی کهن و قلعه نویی برای هدایتگری فوتبال کشور نام می برد و عضو گروه مشاوران فنی فدراسیون، افکار عمومی را به سوی دیگری می کشاند.
نایب رییس فدراسیون از به کارگرفتن یک مربی کارکشته به همراه یک مربی جوان می گوید و ذهنها را به حشمت مهاجرانی سوق می دهد و نیز باعث می شود تا در برخی خبرگزاریها نام یاوری و ابراهیم زاده به عنوان زوج هدایت گر تیم مطرح شود و در همین حال، رییس کمیته بین الملل فدراسیون با اطمینان از تروسیه فرانسوی به عنوان سرمربی تیم نام می برد.
هفته گذشته و در روزهایی که فوتبال ایران، تلخی شکست در خانه را تحمل می کرد، با برکناری علی دایی، در خیابان سئول تهران و مقر فدراسیون فوتبال هر لحظه نام کسی به عنوان سرمربی بر زبانها می رفت و بی درنگ فرد دیگری بر نیمکت سرمربیگری می نشست(!) و طرفه آنکه منبع این اخبار همگی موثق به شمار می آمدند!
در وادی ارتباطات و روزنامه نگاری کسی در ارزش و اهمیت هویت منبع پیام (source) و میزان درستی و اعتبار آن تردید ندارد. اهالی رسانه آگاهند که آوردن منبع خبر افزون بر جلب اطمینان و اعتماد مخاطب، به پیام و خود رسانه نیز اعتبار بیشتری می بخشد.
پیامی که از سوی منبع مورد اعتماد، - که بسته به مورد می تواند متخصصان، صاحبنظران، متولیان امور و... باشد- آسانتر از سوی مخاطبان پذیرفته می شود و ضریب نفوذ افزونتری دارد. منبع خبر هرچه معتبرتر باشد، قدرت اقناعی بیشتری خواهد داشت و موثق نبودن و نامطمئن بودن منبع، نخستین خدشه را در اعتماد عمومی نسبت به رسانه ایجاد می کند. (که البته ارزش و اهمیت منبع، نفی کننده موثر بودن محتوای پیام و دیگر عوامل دخیل در ارتباط نیست.)
نام بردن از منبع در خبرها، گاه تا آنجا اهمیت می یابد که در پاره ای کشورها، عدم ذکر منبع ممکن است منجر به تحت تعقیب قرار گرفتن صاحبان رسانه ها شود.
اینک پرسش این است که وقتی منابع موثق، ناهمگن، ناسازگار و واژگونه یکدیگر پیام رسانی می کنند، تکلیف رسانه و مخاطبانش چیست؟ وقتی منابع خبری به دلیل جایگاه رسمی شان دارای وزن، اعتبار و ضریب اطمینان کافی هستند و خبرهایی ناهمگون و ناساز منتشر می کنند، روزنامه نگاران چه واکنشی باید نشان دهند؟
در نمونه ای که از آنچه در هفته گذشته بر فوتبال ایران رفت آوردم، منابع خبری همگی موثق بودند. همه از اعضای رسمی فدراسیون فوتبال و عضو کمیته تعیین کننده سرمربی تیم بودند و با در نظر گرفتن معیارهای ارتباطی، اعتبار و اطمینان کافی را به عنوان منبع خبر دارا بودند. اما پیامهای ارسالی آنان به تمامی ناساز بود!
روزنامه نگاران از سویی در پی دریافت آخرین خبر از نامی بودند که قرار بود عنوان سرمربی تیم فوتبال ایران را همراه خود کند و از سوی دیگر دچار سردرگمی و گیجی از اخبار ناساز و ناهمگن بودند و در این میان با خبررسانی های متعارض، اندک اندک میزان اعتماد مخاطبان خود را سست می دیدند.
و من تنها از این رو آهنگ این سطور کردم که طرح پرسشی در این باره کرده باشم که به چنین مواقعی چه باید کرد؟ وقتی منابع موثق خبری با شتاب به نقض یکدیگر مشغولند، باید سرعت در خبررسانی را همچنان اصل قرار داد یا باید از کاهش اعتماد مخاطب به خبررسانی های آتی واهمه داشت؟ و اصلاً آیا تعریفهای معمول پیشین از اعتبار منبع خبر نیاز به بازنگری ندارد؟
رییس فدراسیون فوتبال از قطبی، مایلی کهن و قلعه نویی برای هدایتگری فوتبال کشور نام می برد و عضو گروه مشاوران فنی فدراسیون، افکار عمومی را به سوی دیگری می کشاند.
نایب رییس فدراسیون از به کارگرفتن یک مربی کارکشته به همراه یک مربی جوان می گوید و ذهنها را به حشمت مهاجرانی سوق می دهد و نیز باعث می شود تا در برخی خبرگزاریها نام یاوری و ابراهیم زاده به عنوان زوج هدایت گر تیم مطرح شود و در همین حال، رییس کمیته بین الملل فدراسیون با اطمینان از تروسیه فرانسوی به عنوان سرمربی تیم نام می برد.
هفته گذشته و در روزهایی که فوتبال ایران، تلخی شکست در خانه را تحمل می کرد، با برکناری علی دایی، در خیابان سئول تهران و مقر فدراسیون فوتبال هر لحظه نام کسی به عنوان سرمربی بر زبانها می رفت و بی درنگ فرد دیگری بر نیمکت سرمربیگری می نشست(!) و طرفه آنکه منبع این اخبار همگی موثق به شمار می آمدند!
در وادی ارتباطات و روزنامه نگاری کسی در ارزش و اهمیت هویت منبع پیام (source) و میزان درستی و اعتبار آن تردید ندارد. اهالی رسانه آگاهند که آوردن منبع خبر افزون بر جلب اطمینان و اعتماد مخاطب، به پیام و خود رسانه نیز اعتبار بیشتری می بخشد.
پیامی که از سوی منبع مورد اعتماد، - که بسته به مورد می تواند متخصصان، صاحبنظران، متولیان امور و... باشد- آسانتر از سوی مخاطبان پذیرفته می شود و ضریب نفوذ افزونتری دارد. منبع خبر هرچه معتبرتر باشد، قدرت اقناعی بیشتری خواهد داشت و موثق نبودن و نامطمئن بودن منبع، نخستین خدشه را در اعتماد عمومی نسبت به رسانه ایجاد می کند. (که البته ارزش و اهمیت منبع، نفی کننده موثر بودن محتوای پیام و دیگر عوامل دخیل در ارتباط نیست.)
نام بردن از منبع در خبرها، گاه تا آنجا اهمیت می یابد که در پاره ای کشورها، عدم ذکر منبع ممکن است منجر به تحت تعقیب قرار گرفتن صاحبان رسانه ها شود.
اینک پرسش این است که وقتی منابع موثق، ناهمگن، ناسازگار و واژگونه یکدیگر پیام رسانی می کنند، تکلیف رسانه و مخاطبانش چیست؟ وقتی منابع خبری به دلیل جایگاه رسمی شان دارای وزن، اعتبار و ضریب اطمینان کافی هستند و خبرهایی ناهمگون و ناساز منتشر می کنند، روزنامه نگاران چه واکنشی باید نشان دهند؟
در نمونه ای که از آنچه در هفته گذشته بر فوتبال ایران رفت آوردم، منابع خبری همگی موثق بودند. همه از اعضای رسمی فدراسیون فوتبال و عضو کمیته تعیین کننده سرمربی تیم بودند و با در نظر گرفتن معیارهای ارتباطی، اعتبار و اطمینان کافی را به عنوان منبع خبر دارا بودند. اما پیامهای ارسالی آنان به تمامی ناساز بود!
روزنامه نگاران از سویی در پی دریافت آخرین خبر از نامی بودند که قرار بود عنوان سرمربی تیم فوتبال ایران را همراه خود کند و از سوی دیگر دچار سردرگمی و گیجی از اخبار ناساز و ناهمگن بودند و در این میان با خبررسانی های متعارض، اندک اندک میزان اعتماد مخاطبان خود را سست می دیدند.
و من تنها از این رو آهنگ این سطور کردم که طرح پرسشی در این باره کرده باشم که به چنین مواقعی چه باید کرد؟ وقتی منابع موثق خبری با شتاب به نقض یکدیگر مشغولند، باید سرعت در خبررسانی را همچنان اصل قرار داد یا باید از کاهش اعتماد مخاطب به خبررسانی های آتی واهمه داشت؟ و اصلاً آیا تعریفهای معمول پیشین از اعتبار منبع خبر نیاز به بازنگری ندارد؟
خوب است. نگاه نویی داری. خوب ارتباطات را به مسایل ایران پیوند می زنی. اما یادت باشد که اینجا ایران است و قرار نیست همه چیزمان روی اصول باشد!!
پاسخحذفسادهای برادر
پاسخحذفدر این مملکت مسئولان دولتی گفتههای خود را نقض میکنند چه رسد به منابع موثق!
آری باید از کاهش اعتماد مخاطب واهمه داشت
مهندس میرحسین موسوی چندی قبل در یک سخنرانی از دولت پرسید که توضیح بدهید 270 میلیارد دلار عایدات نفتی را مصروف چه کرده اید؟ منبع خبر ایشان در این زمینه آمار رسمی بانک مرکزی بود که میزان درآمدهای نفتی دولت نهم از سال 84 تا پایان شش ماهه اول سال 87 را 255 میلیارد دلار ذکر کرده بود که با احتساب درآمدهای نفتی تا پایان سال به 276 میلیارد دلار می رسد.
پاسخحذفجالب آنست که سخنگوی دولت (آقای الهام) این آمار رسمی بانک مرکزی را هم قبول ندارد و حتی برای منبع موثق خودی دولت هم اعتبار قائل نیست و این روزها در جواب موسوی این آمار را جنگ روانی دانسته و گفته که درآمد نفتی دولت از 173 میلیارد دلار فراتر نرفته است!!
از این مثالها برای تناقض میان منابع موثق در جامعه ایران فراوان داریم.
سلام
پاسخحذفبهتر آنست که در انتصاب چنین مدیرانی دقت دوباره صورت گیرد.
جالب نوشته ای!
مادر جان
مردم کم کم دارند اعتمادشان را به رسانه های دولتی از دست می دهند. به تازگی هر وقت جایی نشسته ام و گروهی از هر قشر و سن و سال با هم درباه اخبار روز صحبت می کنند، خیلی کم به صدا و سیما ارجاع می دهند و گفته های خبرگزاری های آن سوی مرزهای ایران موثق تر در دیدگاهشان جلوه می کند.
پاسخحذف