آن هنگام که در عهد قجر و به همت فرهیختگانی چون امیرکبیر، مطبوعات در ایران –هرچند دیرهنگام و نارس- پا میگرفتند، به فرمان ناصرالدین شاه، "اداره انطباعات و مطبوعات دولتی" پی افکنده شد تا آنچه نشر می یابد را بپاید و این کودک نوپا از روند رشد طبیعی بیبهره بماند.
رییس این اداره در کتابی که از او برجای مانده به خود میبالد که: "مقرر گردید که هیچ کتابی و جریده و اعلانی و امثال ذلک، در هر کارخانه از مطابع جمیع ممالک محروسه ایران مطبوع نیفتد الا پس از ملاحظه مدیر این اداره و امضای وی".
گردش زمانه که نوبت حکمرانی را به مظفرالدین شاه رساند و او را به امضای فرمان مشروطیت واداشت، قانون نویسان مشروطه که برخی شان از اهالی مطبوعات بودند، اصل سیزدهم قانون اساسی را به مطبوعات و آزادی قلم و بیان اختصاص دادند و در آن با تکیه بر اینکه "هیچ امری از امور در پرده و بر هیچکس مستور نماند"، سانسور و ممیزی را وازدند.
حکایت سانسور اما باز قوت گرفت به ویژه در عصر پهلوی اول که با حضور محرمعلی خان -مأمور دونپایه و دونمایه شهربانی رضاشاهی-، نمادی شاخص یافته بود.
محرمعلی خان در پاییدن انتشارات چاپخانهها زبردستی و زیرکی داشت. فرید قاسمی (تاریخ نگار مطبوعات ایران) درباره محرمعلی خان چنین نوشته است: "او با معاون خود که گروهبانی با لباس شخصی بود به چاپخانه ها میرفت و بدون اجازه مدیر چاپخانه به قسمتهای حروفچینی، ماشین خانه و صحافی سر میزد و تمام زوایا و گوشه های آنجا را بازرسی میکرد تا شاید اوراق مضره ای به دست آورد. گاهی هم نورد را مرکب میزد و آن را روی حرف های روی میز حروفچینی میمالید و کف دستش را به حروف میزد و با خواندن متن حروف که در کف دستش نقش بسته بود، از محتوای آن حروف مطلع میشد." با ایجاد سازمان اطلاعات و امنیت کشور، محرمعلی خان جانشینانی دیگر یافت و این نمایندگان ساواک بودند که گاه شبها در هیأت تحریریه می نشستند و تیترها را خوانده و اندازه شان را تعیین میکردند. و باز آن کودک نوپا بود که دوره نوجوانی و جوانی خویش راهم نارسیده و ناپخته میگذراند.
این حال و وضع آنچنان بود که مطبوعات ایران آموختند که خود محرمعلی خان خویش باشند و خودسانسوری را به توقیف و تعقیب برتری دهند. میکوشیدند گذارشان به کوچه سیاست نیفتد و اگر نغمه ای مخالف ساز می شود، دامن برکشیده از آن بگذرند. چه باک اگر رنگین نامه و نشریه زرد و عامیانه خوانده شوند؟!
با پیروزی انقلاب اسلامی، بهار دیگری هرچند کوتاه مدت بر آزادی مطبوعات رخ نمود تا اینکه تنشهای سیاسی و اجتماعی در آستانه پاگیری نظام تازه و بار شدن جنگی ناخواسته از سوی همسایه غربی، عمر این بهار را هم به سان بهارهای پیشین کوتاه ساخت.
امروز با گذر از همه این افت و خیزها و فراز و نشیب ها، در زمانه ای که سخن از جوامع اطلاعاتی به میان آمده است و گونه گونی رسانه ها و ابزار ارتباطی، چشم انداز گسترده ای را در برابر دیدگان انسان کنونی به نمایش در آورده اند و در روزگاری که مرزهای جغرافیایی بیمعنا شده و با حضور اینترنت و ماهواره، باشنده دهکده ای جهانی شده ایم، بر طبل سانسور کوفتن از سوی دولتها، بانگی شگفت و نشانه ای بر زمان ناشناسی به شمار میآید.
این طبل اما انگار به این آسانی ها نمیخواهد خاموش بنشیند و کمینه در این پاره از خاک که ما زیستورش هستیم، بر آن است تا گوش ها را آزار دهد.
از ماجرای توقیف روزنامههایی چون "یاس نو" و "کلمه سبز" که بگذریم، این روزها خبر میرسد که یاد محرمعلی خان در ذهن روزنامه نگاران تازه شده است و نمایندگان دادستانی و وزارت ارشاد با حضور در چاپخانه ها، خواستار تغییر در پاره ای تیترها و نوشته ها میشوند.
دیروز روزنامه "اعتماد ملی" به علت درج بیانیه مهدی کروبی از انتشار بازداشته شد و امروز روزنامههای "حیات نو" و "صدای عدالت" به علت گنجاندن بيانيه مجمع روحانيون مبارز و بيانيه كميته صيانت از آرای ميرحسين موسوي اجازه نشر نیافتند.
کاش نشود آن سان که اهالی مطبوعات ورد زبانشان این باشد که: "چون که آید سال نو گوییم دریغ از پارسال"
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
واقعا كه سال به سال دريغ از پارسال
پاسخحذف